هدف
آخرین باری که به خواستۀ عمیق قلبیتان فکر کردید، چه زمانی بود؟ بیشتر ما آنقدر در میان جزییات و فعالیتها درگیر میشویم که ارتباطمان را با علایقمان از دست میدهیم. عواطف از ذهن احساساتی ناشی میشوند و وقتی ارتباط خود با عمیقترین علایقمان را از دست میدهیم، احساساتمان را بیرون انداخته و سلامت خود را به خطر میاندازیم. اگر فعالیتهای ما از سوی عمیقترین خواستهایمان هدایت نشوند، نمیتوانیم انگیزۀ کافی برای دنبالکردن آن فعالیت جمعآوری کنیم. اگر چیزی را که عمیقاً برای زندگیمان آرزو میکنیم نادیده بگیریم، به طریقی میتوان گفت با خودمان صادق نبودهایم. عدم درک این که واقعاً در درون چه کسی هستیم، جلوی دستیابی ما به اهدافمان را گرفته، سلامت فیزیکیمان را به خطر انداخته و بدتر از همه، مانع دستیابی به خوشبختی حقیقی میشود.
مسیر موفقیت
وقتی واقعاً از زندگی خود احساس رضایت میکنیم. پس احتمالاً در مسیر درست قرار داریم. این رضایت درونی هرچند ممکن است با سختی های فراوان در مسیر رسیدن به هدف باشد ولی ما به فرصتی که این رضایت برایمان ایجاد میکند، احتیاج داریم، چرا که نمیتوانیم انگیزۀ شدید درونی را بدون استراحت و تجدید قوا تا ابد حفظ کنیم. حتی در لحظاتی که کمتر علاقهمند هستیم. هنوز شدت معانی و هدف در وجود ما آشکار است و به عنوان راهنمای عملکردمان کار میکند.
ارتباط دوباره با هدفتان یکی از اصلیترین راهها برای ارزیابی انرژی و انگیزۀ زندگیتان است.
تا چه حد خواستار یک چیز هستید؟
آیا انگیزه دارید؟
اگر اشتیاق زیادی ندارید، پس از منبع اصلی مفاهیم- چیزهایی که واقعاً برایتان لذتبخش هستند و واقعاً برایتان اهمیت دارند- بهرهبرداری نکردهاید. اینها هستند که شما را مشتاق کرده و به شما انگیزه میدهند. در قلبتان به دنبال آن جرقهای از انرژی بگردید که آتش درونتان را روشن خواهد کرد.
پیشنهادهایی برای یافتن مفهوم کارتان
1-یک دفترچۀ وقایع روزانه همیشه با خود همراه داشته باشید.
2-اگر در بیان واضح آنچه که واقعاً میخواهید مشکل دارید به خودتان اجازۀ فکر، تدبیر، آرامش و احساسکردن آن چیزی را که در درونتان وجود دارد، بدهید. هر چیزی را که واقعاً بخواهید، در قلبتان احساس خواهید کرد. به آن فکر کرده و بیانش کنید و اجازه ندهید ذهن منطقیتان اشتیاقتان را با تفکری چون «چرا به آن فکر کنم، وقتی نمیتوانم به دستش بیاورم؟» دفن کند. اگر نمیتوانید این علاقهمندیتان را به عنوان یک شغل یا حرفه انجام دهید راهی برای انجام آن به شکل یک سرگرمی یا شغل دوم پیدا کنید.
3- به چیزهایی که هیجان زدهتان میکند، توجه کرده و آنها را بیشتر انجام دهید! به خودتان فرصت و اجازه دهید تا عاشق یک ایده، یک شی، یک پروژه، یک فرد، کار، سرگرمی یا هر چیز دیگری شوید که بهترین خصوصیات شما را آشکار میکند. این مسئلۀ کلیدی مهم در سلامت عاطفی است. هر کسی حداقل به یک بخش از زندگی احتیاج دارد که در مورد آن احساس اشتیاق کند.
4-به چیزهایی در گذشته فکر کنید که شما را هیجانزده میکردند. کدام عناصر آنها را میتوانید در زمان حال بازسازی کنید؟
5-از تحلیل فرآیند با یک فرد دیگر استفاده کنید.و با مشاوران شغلی و بیزینس کوچ در ارتباط باشید. هیچ چیز مثل مشاورۀ شخصی یا شغلی در سروساماندادن به مسایل و پیداکردن راهتان، مفید نیست. تا زمانی که گامهای ضروری را برندارید، نمیتوانید برای مسائل ایجاد انگیزه کنید.
6- با نگاهی تازه به سازمانتان نگاه کنید. وانمود کنید دارید در مورد شغلتان به یک بچۀ 6 ساله توضیح میدهید. بچهها جزئیات را نمیخواهند، (نگویید: « ما لوازم ترمز میسازیم») بگویید: «ما برای دوچرخۀ تو ترمز میسازیم تا نگذاریم توی خیابان بروی و ماشین به تو بزند»
نگویید:« ما سامانههای مراقبت بهداشتی را مدیریت میکنیم» بگویید:« ما مراقب پول بیمارستانها هستیم تا آنها بتوانند به خوبشدن آدمها کمک کند؟» مفهوم شغلتان را به زبان یک بچه توضیح دهید، کارتان چطور به دیگران کمک کرده یا باعث میشود دنیا جای بهتری باشد؟
خوشبینی
حضور یک فرد با رفتار مثبت، بسیار خوشایند است. در واقع ما به سوی چنین افرادی جذب میشویم و اغلب خوشبینی آنها واگیردار است. خوشبینها مشتری بیشتری به سوی خود جلب میکنند و افرادی که زیردست آدمهای خوشبین کار میکنند، راندمان بالاتری دارند، ما سختتر کار میکنیم تا همکاران، مشتریان، زیردستان و بالادستان خوشبین خود را خوشحال کنیم و از کارکردن با آنها لذت میبریم. هیچ کس دوست ندارد وقت زیادی را با کسی بگذراند که حرفهای طعنهآمیز میزند. ترشرو است یا همیشه جنبۀ منفی موارد را میبیند! خوشبینها در خلق نتیجۀ هر چیزی که دنبال میکنند، موفقتر هستند.
خوشبینی با امید پیوند دارد و امید پیشگوی خوب موفقیت در یک کار سخت است. امید یا خوشبینی، بخش مهمی از هوش هیجانی است و باعث میشود به رغم موانع اجتنابناپذیری که با آنها روبرو میشویم، همچنان پیشروی کنیم. افرادی باهوش هیجانی کمتر ( به خصوص امید کمتر) در مواجهه با سختیها خیلی زود و آسان تسلیم میشوند. افرادی که رفتار خوشبینانه دارند، شکست را موقتی میبینند. شکست در نظر آنها چیزی است که میتوان آن را تغییر داد و این افراد بر روی شرایط شکست، مقداری کنترل دارند. بدبینها اغلب شکست را بخشی از خصوصیات فردی میدانند که همیشگی و غیرقابل تغییر است. همچنین آنها به دنبال مسایل بد دنیا میگردند و نکات خوب آن را نادیده میگیرند.
روانشناسان به ما میگویند که حس ناامیدی ممکن است منجر به افسردگی و در نتیجه، فقدان انرژی و انگیزه شود. ما باید خودمان را متقاعد کنیم که اشتباهات تنها در صورتی دائمی هستند که ما به آنها این اجازه را بدهیم. شاید نتوانیم یک اشتباه را کاملاً پاک کرده یا تمامی فاکتورهای خارجی را کنترل کنیم، ولی میتوانیم راهی پیدا کنیم که یک اشتباه تمامی راهمان را مسدود نکند. میتوانیم خطاها و موانع را با تمرکز بر چیزهایی که بر آنها کنترل داریم، کاهش دهیم. تنها چیزی که بر آن کنترل کامل داشته و در 100% موارد میتوانیم تغییر دهیم، رفتارمان است: اگر به نظرمان دنیا جای به دردنخوری باشد، شواهد زیادی به حمایت از این تفکر پیدا میکنیم و همین امر مطمئناً رفتار نومیدانه و بدبینانۀ ما را توجیه میکند! فردی که از نظر عاطفی هوشمند باشد، به دنبال نکات خوب در دنیا، جامعه و محل کار میگردد (و مقدار زیادی خوبی هم پیدا میکند) مسئله فقط تغییر دیدگاه و استفاده از اکثریت فضای تفکر و احساساتمان برای نگهداری مسایل خوب است.
وقتی هیچ انگیزهای ندارید، وقتی دنیا اندوهناک به نظر میرسد، رفتار مثبت از کجا میآورید؟ اگر سرشار از رخوت، ترس، افسردگی یا ناامیدی باشد، باید حتماً مسئلۀ کمک تخصصی را بررسی کنید.
اینها چندتا از کارهایی است که میتوانید برای کمک به خود انجام دهید:
1-از یک دفترچۀ وقایع روزانه برای بیان افکارتان در مورد هدف با خواسته تان استفاده کنید. چه چیزی ناخودآگاه به ذهنتان میرسد؟ آیا همان چیزی است که در حال حاضر مشغول آن هستید، یا باید تغییراتی انجام دهید؟
2-بر روی صدای درونیتان تمرکز کنید- همان گفتگوی خودتان با خودتان. اگر چیزهایی مثل «هیچوقت انجامش نخواهم داد» یا « از این خوششان نخواهد آمد. مطمئنم که خوشتان نخواهد آمد. میگویید عمداً و از روی قصد افکار مثبتتان را بازآرایی کنید. از عبارات مثبتتان استفاده کنید. « قبلاً کارهای خوبی انجام دادهام و مطمئناً این را هم میتوانم انجام دهم»
3-اگر گفتگوی درونیتان چیزهایی مثل این میگوید: «کار اینجا مزخرف است» پس وقت ایجاد تغییر است. واقعاً چه چیزی میخواهید و میخواهید کجا باشد؟ به یک تغییر شغل قبل از خروج از آن فکر کنید.
4-هر روز در مسیرتان به سمت کار با خودتان صحبت کنید. یک صحبت انرژیزا، به خودتان بگویید: «امروز میتوانم تمام چیزهایی را که میخواهم تمام کنم» یا «امروز روز خوبی خواهد بود» تأکیدهای مثبت را بارها و بارها تکرار کنید.
5-در پایان روز، 5 اتفاق خوبی را که آن روز رخ داده است، ثبت کنید و حتی در روزهای بد، میتوانید به اندک مواردی که خوب پیش رفتهاند فکرکنید-حتی چیزهایی بیاهمیت و جزئی . این کار به شما کمک میکند این افکارکه “اوضاع هیچ وقت کاملاً بدنیست” را پیدا کنید.
6-پروژههایی که سرکار با آنها درگیر هستید واین که آنها چطور با مفهوم وعلاقۀ زندگیتان مرتبط هستند، لیست کنید. اگر درکارتان تقریباً هیچ مسئلۀ معنیداری ندارید، چطور میتوانید چند کار دیگر که برایتان مفهوم دارد به دست بیاورید؟ در مورد جهتگیریهای جدید و ممکن با مدیر خودتان صحبت کنید.
7- فکر کنید امروز بهترین روز زندگیتان است. مقدار زیادی کار را به نتیجه رساندهاید و انرژی همینطور جریان دارد. در چنین روزهایی از اشتیاقتان بهرهبرداری کنید.
8-هر روز یا هر هفته، وقتی به عنوان زمان تمرکز کنار بگذارید (مثلاً روزانه 20 دقیقه یا هفتهای 2 ساعت) در اتاقتان را ببندید. تلفنهایتان را جواب ندهید به کارمندانتان خبر دهیدکه در دسترس نخواهید بود و کاری مهم و متمرکز را انجام دهید. این زمان را در جدول برنامهریزیتان قرار دهید.از قبل لیستی مداوم از پروژهها و کارهایی که باید در زمان تمرکزتان انجام شوند، درست کنید. موفقیتهای کوچک در پروژههای بزرگ به حفظ انگیزۀ شما در طولانیمدت کمک میکند.
9- اندازۀ عملکرد را درنظر بگیرید. هر پروژۀ بزرگی را میتوان به گامهای کوچکتر وقابل انجام شکاند. کار را با تهیۀ لیستی از این گامها شروع کنید. اگر گام اول را کاری نسبتاً ساده قرار دهید، مطمئناً میتوانید گام بعدش را هم بردارید، موفقیت بینهایت به انگیزه میافزاید.
10-یک تیم انگیزۀ شخصی بسازید. به سه یا پنج نفری که میتوانید رویشان حساب کنید-افرادی که به آنها اعتماد دارید و به شما حس خوبی میدهند و معمولاً میتوانند سرحالتان بیاورند-فکر کنید. اینها باید افرادی باشند که به شما الهام میدهند.گفتگویی صادقانه و صریح با این افراد داشته باشید و به آنها خبر دهید که میخواهید مقداری برنامهریزی آتی انجام دهید. از آنها بپرسید دوست دارند در تیم انگیزۀ شخصی شما باشند که درصورت نیاز با آنها تماس گرفته شود یا نه. پیشنهاد جبران و انجام همین کار را برای آنها بدهید.
11-به دنبال الگویی برای رقابت بگردید. بهترازآن، به چند نفری که آنها را به خاطر سطح انگیزه و توانایی ذاتیشان در رهبری تحسین میکنید، بنگرید. اگرآنها را خوب میشناسید، میتوانید از آنها مشورت بخواهید یا حتی ازآنها بخواهید نقش مربی شما را بازی کنند، بفهمید چه چیزی آنها را در زمانهای مشکل سرپا نگه میدارد.
خلاقیت
همانطورکه بر روی جستجو وافزایش انگیزه درونیمان کار میکنیم، اغلب متوجه میشویم که با دیدی تازه و نظراتی تازه به مسائل نزدیک میشویم. اشتیاق به جرقهزدن خلاقیت کمک میکند.رهبران عالی باهوش هیجانی بالا همواره به دنبال بهترکردن مسائل و در نتیجه افزودن ارزش به سازمان هستند. بدون انگیزه، خلاقیت و تفکر منعطف، ارزش همکاریهایمان محدود است. بایدیاد بگیریم به ارزش بیافزاییم و ایدههای جدید در خودمان و دیگران را تشویق کرده، قضاوتهای منفی را عقب انداخته و مدافع چنین ایدههای تازهای باشیم. این مسئله شامل این است که به کارمندانمان اجازه دهیم با برداشتن مرزها، خارج از جعبه فکر کنند و انرژی و انگیزه کارکنانمان کار را به دست بگیرد.
1-نسبت به ایدهها روی باز داشته باشید. درانتقاد کند عمل کنید و هیچوقت بلافاصله نگویید که ایدهای عملی نخواهد شد. حالا این ایده، هرچقدر هم که دیوانهوار باشد.
2-واقعاً به پیشنهادات و نظریات دیگران گوش دهید. فکر نکنید خودتان تمامی جوابها را دارید یا اینکه وضعیت فعلی، تنها راهکار است.
3-از ارائهدهندۀ ایده بخواهید اطلاعات بیشتری به شما بدهد، به ایده فکر کنید و به دیگران بگویید آنها هم به ایدهها فکر کنند. حتی اگر کل ایده قابل انجام نباشد،کدام بخش آن شدنی است؟
4-افراد را تشویق کنید با یکدیگر همکاری کنند چون اغلب ایدههای خوب از درون همکاری بیرون میآیند.
5-جلسات ایده پراکنی سازماندهی شده با ناظران آموزش دیده یا کسی از کارکنانتان که این مهارت را میداند یا میتواند یاد بگیرد، برگزار کنید. برای کیفیت ایدهها- حتی ایدههای عجیب و غریب- فشار بیاورید.
6-از تحلیلهای «فرآیندی» برای تهییج گروهی که ممکن است گیرافتاده باشد، استفاده کنید. تحلیلهای فرایندی نظراتی دربارۀ مسائل نهفته پشت رفتارها یا عبارات خاص هستند. به دنبال دلایل چرایی بروید.
7-افراد را برای انجام همکاریها، تصدیق کرده و به آنها پاداش دهید. هیچوقت حق ایدۀ دیگران را به نام خود نکنید و همواره ایدههای خوب را تصدیق کرده و پاداش دهید. ایدههایی که اجرا میشوند، باید پاداشی ملموس دریافت کنند.
8-خارج از زمینههای تخصصی خود مطالعه کرده و به دنبال راههایی برای ارتباطدادن اطلاعات به کار یا شغلتان باشید.
9-پشتکار کلید اصلی و راز رسیدن به هدف می باشد، داستان جالب پشتکار را در لینک زیر بخوانید :
داستان شیرین پشتکار (رمز پیروزی )
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام اول- نگرش
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام دوم-لیزر باش
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام سوم- تکنیک زندانی و اعدام
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام چهارم -شور زندگی
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام پنجم- سکه جادویی
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام ششم -خودشناسی در مشکلات
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام هفتم -پشتکار
داستان زیر در رسیدن شما به اهدافتان کمکتان می کند :
داستان شجاعت پرواز