بخشش والدین – مجموعه داستان تو (26)

به خاطر کودکی دردآورش، بخشش والدینش برایش کاری دشوار بود، او خوب می دانست تنها راه نجات روحش، عشق و آرامش است، از من تمرینی خواست تا بتواند از اینهمه خشم و نفرت رها شود. به او گفتم قبل از تمرین رهایی، باید به این موضوع آگاه باشی که پدر و مادرت از روی ناآگاهی و بر مبنای پیش نویس زندگیشان با تو رفتار کردند، این رفتار کاملا ناخودآگاه بوده و تا زمانی که نتوانی کودک آسیب دیده درون آنها را با چشم دل ببینی و نوازش کنی، بخشش برایت کاری سخت خواهد بود. اما اگر پدر و مادرت را بچه کوچک سه یا چهار ساله ای تصور کنی که وحشت زده است و به دنبال محبت می گردد و نمی داند به کجا پناه ببرد، بخشیدن این کودک آسانتر خواهد بود. بازوانت را دراز کن، بدن این کودک کوچک لرزان را در آغوش بگیر ، نوازشش کن و قربان صدقه اش برو. عمیقا به چشمان این بچه نگاه کن ! تنها چیزی که از تو می خواهد عشق است.

 

درک این موضوع که دلیل رنجش تمام افراد در رابطه به عاملی از زخم های دوران کودکی آنها برمی گردد و این افراد نه به این دلیل که افراد ظالمی بودند، زندگی شما را سیاه کردند بلکه به این دلیل که خود زخمی یک آسیب در دوران کودکی بوده اند، شما را به مرحله بخشش خواهد رسانید.

اگر نمی توانید بدون قضاوت، دیگران را ببخشید و دست از نفرت و خشم بردارید باید بدانید که این ویژگی منفی دیگری که موجب خشم و نفرت شما شده، اکنون در وجود خود شما نیز وجود دارد و در واقع شما از بخشی از نیمه تاریک وجود خودتان متنفرید. و تا زمانی که فرایند شفا این بخش از وجودتان را نیاموزید، عشق و آرامش را تجربه نخواهید کرد. در واقع بخشش دیگرانی وجود ندارد ، هر چه هست در درون خودتان است. دادگاه و محکمه ای بیرون از شما برای دیگران وجود ندارد. در این دادگاه قاضی، مجرم، وکیل و شاهد همه خودتان هستید و در این محکمه قرار است خودتان و بخشی از خودتان که در دیگران است شفا یابد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

مجموعه داستان تو 

 

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید و به مرحله عشق به خود و دیگران دست یابید پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر را تهیه بفرمائید

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

عشق به خود (بدون قید و شرط ) چگونه امکان پذیر است ؟

وقتی صحبت از عشق به خود می شود برای بعضی از افراد این موضوع سهل و ساده به نظر می رسد ولی افراد بسیار زیادی هستند که نمی توانند خودشان را عمیقا دوست داشته باشند و عشقی بدون قید و شرط نسبت به خود را تجربه کنند .

 

  • البته منظور ما از دوست داشتن و عشق به خود تنها در زمان سرخوشی و پیروزی نیست، اینکه همه چیز به کام ما باشد، مثلا یک رابطه عاطفی عالی داشته باشیم ، پارتنرمان بی وقفه به ما توجه کند ، به طور مستمر برایمان گل بخرد، راه و بیراه تلفنی جویای احوال ما باشد، دوست داشتن خود هنری محسوب نمی شود. در اینگونه مواقع هر کسی می تواند عمیقا عشق به خود را تجربه کند.
  • اینکه فروش ما از تمام همکاران و رقیبان بالاتر باشد، شدیدا مورد توجه رییس مان باشیم، مدام توجه و نوازش از بابت مفید بودنمان دریافت کنیم عشق به خود کاری سهل و امکان پذیر می باشد.
  • اینکه بهترین لباس جمع مهمانی را ما به تن کرده باشیم ، آرایش به صورت مان نشسته باشد و مورد تعریف و تمجید در جمع قرار بگیریم، عشق ورزی در آینه و قربان صدقه خود رفتن نیز کار آسانی به نظر می رسد.

در واقع وقتی همه چیز روبراه است دستاوردهایمان و نقاط قوت مان آنقدر زیاد است که هورمون شادی آور دوپامین در بدنمان اتوماتیک ترشح می شود و عشق و توجه از بیرون باعث ترشح هورمون اکسی توسین می شود. این هورمون های شادی آور و عشق حال ما را خود به خود خوب می کند ولی در اکثر اوقات اینچنین نیست. گاهی فروش به هر دلیلی پایین می آید، در رابطه عاطفی دچار طردشدگی می شویم، بحران های مالی و شکست اتفاق می افتد در اینگونه موارد ضعف، شکست و محدودیت ما را به مرز تنفر از خود می کشاند.

 

در تمام موارد بالا احساس لیاقت و ارزشمندی ما به عوامل بیرونی گره خورده است ، یعنی احساس ارزشمندی من توسط میزان و درجه توجه پارتنرم تعریف می شود. به محض اینکه شدت عشق و نوازش در رابطه عاطفی کم می شود، احساس خودخوری و عدم کافی بودن در ما بالا می زند.

 

اکثر افراد در اینگونه مواقع دنبال ایراد و اشکالی در خودشان هستند،

چرا من نمی توانم یک رابطه عمیق و طولانی مدت عشقی داشته باشم!

من آنقدر که باید خوب و دوست داشتنی نیستم، وگرنه طرد نمی شدم !

از اینکه نتوانستم این رابطه را حفظ کنم احساس گناه می کنم !

از اینکه او توانست با احساسات من بازی کند، از خودم متنفرم .

چرا خودم را کوچک کردم و بهش پیام دادم! این بی توجهی و عدم پاسخ مرا حسابی کلافه کرده است و از خودم متنفرم.

 

و آنقدر این احساسات تکرار می شود که باور می کنیم به حد کافی خوب نیستیم.

این احساس عدم کفایت، وقتی به مقایسه زندگی مان با دیگران می پردازیم بیشتر شعله ور می شود. من چرا باید با اینهمه زیبایی، جمال ، کمالات تنها باشم ولی فلانی که یک صدم من هم نیست اینهمه خوشبخت باشد!

واقعا در اینگونه مواقع به خودتان چه می گویید؟ آیا می توانید خودتان را با تمام نقاط ضعف، شکست و محدودیت دوست داشته باشید ؟

آیا می توانید بدون قید و شرط همان گونه که هستید خودتان را بپذیرید ؟

 

پاسخ خیلی از افراد به این سوال بدین صورت است : آخر خودم را چگونه دوست داشته باشم ! نه رابطه خوبی! نه شرایط مالی ایده آلی ! نه زندگی که در خور و شایسته من باشد!

شاید از نظر خیلی از افراد عشق به خود منوط به کسب دستاورد و نتیجه باشد، وقتی دستاوردی در میان نباشد قطعا عشق ورزی غیرممکن است . در صورتی که این فرضیه ذهنی کاملا اشتباه است و نتیجه تلقیناتی است که از دوران کودکی در پیش نویس زندگیمان و در بخش والد شخصیت مان درون ریزی شده است. در همان زمانهایی که خوب بودن ما منوط به کسب نمره بالا شده است .

عشق بدون قید و شرط به خود چگونه امکان پذیر است ؟

 

وقتی تمام نورون های مغزی و تمام سیم کشی های مربوطه از دوران کودکی بر مبنای ارزشمندی ما به عوامل بیرونی گره خورده، تغییر این مسیرهای عصبی شاید کمی زمانبر باشد ولی به شما اطمینان می دهم که کاملا امکان پذیر است .

وقتی فردی را بی نهایت دوست دارید و واقعا عاشق او هستید چگونه با او برخورد می کنید؟ خیلی از افراد در برخورد با کسانی که عاشقشان می شوند این عبارت را به کار می برند، من تو را به خاطر خودت دوست دارم و حاضرم هرجایی و با هر شرایطی با تو زندگی کنم.

آیا می توانید این دیالوگ را با خودتان داشته باشید ؟ آیا می توانید خودتان را همانگونه که هستید و بدون قید و شرط دوست داشته باشید ؟

بعضی از افراد فقط وقتی می توانند خودشان را دوست داشته باشند که کنار دلداده خیالی شان قدم بزنند، ماشین رویاهایشان را سوار شوند، و یک زندگی با بالاترین استانداردها تجربه کنند. دوست داشتن چنین فرد خیالی، سهل و آسان است و برای هر کسی امکان پذیر است.

یکبار از خودتان بپرسید واقعا دوست داشتن خودم چه شکلی است ؟ اگر خودم را بدون قید و شرط دوست داشته باشم چه حسی دارم ؟

به قول اریک فروم عشق ورزی یک مهارت است و مثل هر مهارت دیگری نیاز به تمرین دارد. وقتی شما تمام نورون های مغزی خود را در راستای عشق ورزی فعال می کنید و به مدت چند هفته تمرین می کنید که این نورون ها را روشن نگه دارید قطعا این مهارت در شما رشد و توسعه پیدا خواهد کرد. وظیفه اصلی انسان در زندگی این است که خودش را متولد کند،این کار نیازمند شجاعت ، عمل،  تعهد و مسئولیت پذیری بالایی است. عشق یک هنر است و به مهارت آموزی نیاز دارد مثل موسیقی، نقاشی ، نجاری …

عشق ورزی به خود باعث می شود در تمامی جنبه های زندگی روشنایی بیشتری را تجربه کنید،و زندگی با معناتری را تجربه کنید.

اگر خودتان را دوست داشته باشید در زمانی که مشکلات و شکست به شما فشار می آورد تحمل شما در برابر شداید بیشتر می شود ، راحت تر خودتان را می بخشید و احساس گناه در شما از بین می رود .

از شر افکار خودتخریب گری خلاص خواهید شد و طرز فکر سالم تری خواهید داشت.

در ارتباط با دیگران قطعا موفق تر خواهید بود چرا که عشق به دیگران فقط از طریق عشق به خود امکان پذیر است و تا عشق به خود را تجربه نکنید هر گونه ادعایی مبنی بر عشق به دیگران فرضیه ای باطل است و اینگونه عشق ها قطعا بر مبنای یک خلا درونی و نیاز و گمشدگی می باشد. پس برای رسیدن به عشق باید آن را ابتدا در درون خودتان تجربه کنید.

 

 

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موهبت تنهایی چگونه باعث افزایش خودآگاهی و رشد انسان می شود؟

برخی از روانشناسان تنهایی را بخشی از شرایط انسانی می دانند که اگرچه دردناک است، اما ممکن است باعث افزایش خودآگاهی نیز شود.

وقتی افراد به هر دلیلی موفق به برقراری ارتباط به دیگری نمی شوند. و یا رابطه برقرار می شود ولی  به هر دلیلی به مشکل بر می خورد، رابطه قطع و یا یک طرفه می شود در واقع فرد انرژی و توجهی که از طرف مقابل دریافت می کرده را دیگر نخواهد داشت و حس بسیار بدی بر فرد مستولی می شود،. اگر شما هم این حس را تجربه کرده اید،

در این مواقع از خودتان بپرسید، الان که تنها هستم چرا این حس بد بر من غالب شده ! یعنی من از مصاحبت با خودم لذت نمی برم ! یعنی من حاضر نیستم ساعتی باخودم تنها باشم !

 

اگر بتوانید به این موضوع آگاه شوید که طرف مقابلتان با عدم توجه به شما چه لطف بزرگی در حقتان کرده با تمام وجود او را ستایش خواهید کرد . او با این رفتارش به شما یادآوری می کند که چقدر شما از با خود بودن احساس بدی دارید ! او به شما یادآوری می کند که تو حاضر نیستی ساعتی با خودت تنها باشی ، تو حتی تحمل یک روز تنها زیستن با خودت را نداشتی چطور انتظار داری من یک عمر کنارت باشم !!! تو از خودت فرار می کنی، من چطور جذب تو شوم !

 

آیا اینکه با خودت به صلح برسی ، خودت را بپذیری، خودت را نظاره کنی و دوست داشته باشی سخت است !؟ شاید بله شاید خیر …. نه می شود گفت سخت است نه آسان ، بلکه تمرین می خواهد ، تمرینی که نیاز به تکرار دارد.

 

سوالی که از خودت هر لحظه باید بپرسی ، بنویسی و پاسخ دهی، این باشد :

 

چرا من با او خیلی حالم خوبه ! ولی با خودم ( اسمت را بنویس ) حالم خوب نیست ؟

 

چرا وقتی قرار است با هم رستوران برویم با شوق و ذوق دوش می گیرم ، بهترین لباس ها را می پوشم و عطر می زنم ولی وقتی با خودم هستم یا حال بیرون رفتن ندارم یا اینکه اگر بروم مدام توجهم به تنهایی و بی کسی خودم است ؟

 

چرا به خاطر او حاضرم مسافت طولانی را رانندگی کنم تا به مقصد مورد نظر برسم ولی به خاطر خودم حتی حاضر نیستم ماشینم را استارت بزنم ؟

 

چرا برای او کادو می خرم ، برایش تولد می گیرم ، گل می خرم ولی در تنهایی حاضر نیستم حتی یکی از این کارها را برای خودم انجام دهم ؟

 

یا اگر گاهی این لطف ها را برای خودم می کنم ، حسم به همان اندازه عالی نیست ، چرا هورمون اکسی توسین (هورمون شادی آور عشق ) در وجودم ترشح نمی شود ، چرا با تمام آن شور و اشتیاقی که او را دوست دارم، نمی توانم خودم را دوست داشته باشم ؟

 

چرا واقعا ؟ آیا او را بیشتر از خودم دوست دارم ؟

 

چرا نمی توانم خودم را به اندازه یک غریبه دوست داشته باشم ؟

 

به تمام سوالات خودشناسی بالا پاسخ بده و ساعتها به آن فکر کن.

موهبت تنهایی

تو باید به این درک برسی که زندگی یک سفر است و تو الان بخشی از این سفر هستی که باید با تنهایی خودت دوست شوی ، باید درس تنهایی را بیاموزی . درس این بخش این است که زخم های وجودت را درمان کنی و از آن بخش از وجودت که از تو تنفر دارد آگاه شوی و موهبت آن را دریافت کنی.

 

بعضی ها می گویند، اوووه، چه مسخره ! چگونه ! چگونه می شود از تنهایی لذت ببرم ؟ چه چیزی به خودم بگویم ؟ زندگی شور، حرارت، عشقی می خواهد. دو کلام عاشقانه ، یک مهمانی دورهمی با خانواده همسر که کلی احترام دریافت کنم، یکی دوتا بچه و….

 آخر تنهایی چه موهبتی دارد!

پاسخ این است که قرار نیست تو تنها باشی و تمام آنچه آرزویت است را دریافت نکنی ، فقط قرار است آن بخش از وجودت که از آن نفرت داری درمان شود و تازمانی که این بخش درمان نشود در بیرون از خودت عشقی دریافت نخواهی کرد، چون جهان آینه تمام نمای درون تو است.

 

گاهی ترس از گذر زمان تو را به وحشت می اندازد ، اوووه خدای من ، پس کی من می خواهم از تنهایی رها شوم! 30 سالم شد! 40 سالم شد ! همه خواهر و برادرهایم ازدواج کردند ، همه بچه دار شدند، من هنوز مجردم ، باید کاری بکنم ، مهمانی شرکت کنم ، جایی حضور یابم که با فردی جدید ملاقات کنم ، باید کاری بکنم …

 

تمام این پروسه انزجار از تنهایی در واقع فرار از خود است ، فرار از کسی که حاضر نیستی با او روبرو شوی، چه حس غریبی ست ، که ما خودمان را دوست نداریم ، چه حس غریبی ست که نمی توانیم خودمان را در آغوش بکشیم ! البته این حس طبیعی است و 98 تا 99 درصد انسانها ( به نسبتهای مختلف ) نمی توانند به حس عمیق خوددوستی راه یابند. در خصوص این مسئله که چرا ما در مرحله من بدم قرار داریم در پکیج از عزت نفس تا ارتباط نفس مفصل توضیح داده شده است. و خروج از پیش نویس زندگی و رسیدن به مرحله من خوبم با تکرار و تمرین قطعا امکان پذیر است . فرایند درمان این زخم کهنه دوران کودکی و پیش نویس زندگی را آغاز کن و زندگیت را به بهترین شکل و با عشق بساز .

 

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بررسی خودارزشمندی – چقدر از با خودت بودن، لذت می بری ؟

مسئله تنهایی هنوز برای افراد بسیار زیادی یک تراژدی محسوب می شود. حتی افرادی که در رابطه هستند در زمانهایی که توجه کمتری از طرف مقابل خود دریافت می کنند به شدت بهم می ریزند و از اینکه پارتنر آنها، زمان و انرژی خود را در جای دیگری هزینه می کند بسیار رنج می برند. وقتی از آنها می پرسی چرا  این موضوع تا این حد برایشان زجر آور است! می گویند، خب اگر می خواستم تنها باشم، چرا باید او را به عنوان پارتنر انتخاب می کردم! وقتی بیشتر وقت خود را به کار می گذراند و یا باشگاه و ورزش و کوه و دوستانش را به من ترجیح می دهد چرا باید اصلا در رابطه با او بمانم! در غالب اوقات این روابط به دلایل فوق خاتمه می یابد و اگر هم بنا به هر دلیلی ادامه یابد با خشم درونی، ترس و عصبانیت همیشگی همراه است.

واگویه های ذهنی در سر فرد، غوغا می کند و تمام ذهن و بدن او را آلوده به افکار منفی می کند و آنقدر پیش می رود که تمام انرژی درونش را تخلیه می کند.

-فکر کنم از من خوشش نمی آید !

 

-شاید سرش جای دیگری گرم است و تمام اینها را بهانه کرده تا خودش را توجیه کند !

 

-فکر کنم اونقدر که باید بهش محبت نکردم!

 

باید عشق بیشتری در رابطه می گذاشتم، همه رابطه هام همینطوری گند میخوره و به پایان میرسه !

 

ای بابا ولش کن، اصلا اون کیه که بخواد با من چنین رفتاری بکنه ! من خیلی هم خوب و عالی هستم. قطعا اون لیاقت من را نداشته !

 

این جنگ درونی ساعتها ادامه دارد و تا جایی پیش میرود که افراد را به خشم ، نفرت و عصباینت از طرف مقابل می کشاند. عدم دریافت توجه، گاهی برای ما بسیار سخت و غیر قابل تحمل است. مسئله گرفتن توجه و نوازش در رابطه ( به دلایل لایف اسکریپت ) برای غالب افراد مهم و حیاتی است و عدم دریافت توجه،  فرد را تا مرحله انزجار شدید از خود و طرف مقابل می کشاند. و به محض اینکه توجه طرف مقابل از رابطه عاطفی برداشته می شود و فرد بنا به هر دلیلی می خواهد وقتش را به خودش، اهدافش و اولویت هایش اختصاص دهد، احساس غیر خوب درونی در او بالا می زند.

توجه و درک متقابل در ارتباط

شاید این استدلال درست است، خب که چه ! رابطه باید قوام داشته باشد، دو طرف باید مدام حال همدیگر را بپرسند ، در دسترس باشند، پیام ارسال کنند و تلفنی با هم در ارتباط باشند و اصل رابطه در دیدار حضوری است . اگر طرف مقابل وقتش را به کار ، باشگاه ، دیدن سریال و دوستانش بگذراند پس چه رابطه ای ! همان بهتر که نباشد ! تنها که باشی حداقل اینهمه زجر نمی کشی !

بله درست می گویی رابطه برای پایداری نیاز به توجه و درک متقابل دارد ولی باید از خودمان بپرسیم چرا ما هر سری با چنین رابطه هایی روبرو می شویم و آنقدر که باید به ما عشق و توجه داده نمی شود !

رابطه به منظور شاد یا خشنود کردن شما نیست

 

اول از همه باید بدانید رابطه به منظور شاد یا خشنود کردن شما نیست، اگر همچنان در روابط به دنبال نجات و خوشبختی باشید بارها و بارها مایوس خواهید شد. اما اگر بپذیرید که هدف از رابطه آگاه شدن است نه شاد شدن، آنگاه خود را با آگاهی والاتری که می خواهد در جهان زاده شود هماهنگ می کنید.  هر رابطه ای که شما در آن وارد می شوید چه آن را دوست داشته باشید یا نه! چیزی در درونتان را به شما نشان می دهد. مگر نه اینکه جهان آینه تمام نمای درون ماست ! پس باید از خود بپرسیم در درونمان چه می گذرد، که در بیرون اینهمه ناهماهنگی دریافت می کنیم !

 

از خودتان بپرسید چرا انتظار دارید تمام حس خوب خواستنی و دوست داشتنی بودن را، طرف مقابل به شما بدهد ! مگر وظیفه اوست که به طور مداوم شما را به خاطر خلاهای درونی تان سیراب کند و به طور مداوم به شما توجه کند تا احساس غیر خوب درونی تان بالا نزند!

چرا به محض اینکه طرف مقابل نگاه ، توجه و تمرکزش را از روی شما برمی دارد از خودتان و اغلب از او متنفر می شوید!

این جمله آشنا نیست ؟!

من از تو متنفرم که با من چنین رفتاری داری ، و از خودم هم دلخورم که در رابطه با توئی قرار گرفتم که لیاقت من را نداشتی !

 

در این حالت با خودتان (اغلب در ذهن ناخودآگاهتان ) تکرار می کنید که من خوبم، تو بدی.

 من لایق بهتر از تو هستم آن وقت تو به خودت اجازه می دهی اینگونه با من رفتار کنی! البته در لایه های زیرین این من خوبم، یک من بدم عمیق قرار دارد. درست است که در لایه های سطحی خودتان را خوب می دانید و مستحق بهترین ها ، ولی در واقع در اعماق ناخودآگاه شما حس عمیقی از تنفر به خودتان غلیان می کند. در واقع شما در وضعیت دو  قرار دارید یعنی شما در وضعیت من بدم ، تو بدی قرار دارید.

 

اول از همه در قلب تان از طرف مقابلتان تشکر کنید که باردیگر شما را به خودتان نشان داد. به شما نشان داد که در احساس غیرخوب درونی غوطه ور هستید. ما هیچوقت قادر به دیدن خودمان نیستیم ، تنها حالتی که می توانیم خود واقعی مان را به نظاره بنشینم در رابطه است، رابطه هایی که به دلخوری و  انزجار منتهی می شوند چیزی در درون خودمان را به ما نشان می دهند.

 

هر وقت یک ناهماهنگی در رابطه من را بهم می ریزد کمی تامل می کنم، تا آن را در خودم جستجو کنم، هر ناهماهنگی می تواند به دو دلیل باشد یا اینکه سایه ای در نیمه تاریک وجود خودم هست که مانند آینه به من نشان داده می شود و یا اینکه آن ویژگی منفی ممکن است در وجود خودم نباشد ولی الگوی آن در پیش نویس زندگیم ثبت شده باشد و به دلیل اینکه آن الگوی ذهنی هنوز در ذهن ناخودآگاه من وجود دارد، آن ناهماهنگی را در اکنون و اینجا تجربه می کنم .

طبق تحقیقات عصب شناسی به ازای هر فردی که در زندگی ما وجود دارد یک مسیر عصبی در مغز ما سیم کشی شده است و به واسطه نورون هایی که مدام روشن می شوند این افراد را به زندگی خود جذب یا فراخوانی می کنیم.

 

بوئن رواندرمانگر خانواده می گوید، انسانها با تمایز یافتگی یکسان وارد ارتباط می شوند و این بدان معناست که اگر در یک رابطه ، فردی مشکل روانی داشته باشد طرف مقابل هم از این قاعده مستثنی نیست ولی ممکن است اختلالات رفتاری یکی به وضوح دیده شود و نقش ستمگر را در رابطه بازی کند و اختلالات رفتاری دیگری به هر دلیلی در رابطه پنهان بماند و در نقش قربانی، مظلوم نمایی کند.

 

این اصل مهم را به خاطر بسپاریم، اگر ما در رابطه ای هستیم که طرف مقابل را از هر جهتی مناسب و شایسته نمی دانیم ولی در آن رابطه قرار گرفته ایم، باید به قطعیت بدانیم که ما در بخشی از بازیهای روابط انسانی گیر کرده ایم.

 

خیلی از افراد همین اصل ساده را نمی پذیرند و با تمام وجود می خواهند به همه دنیا ثابت کنند که من خوبم ، تو بدی . البته فقط برای افرادی که این قاعده را می پذیرند تغییر ممکن است. این افراد با تمام وجود نه بر زبان بلکه قلبا از طرف مقابل خود تشکر می کنند که ضعف های درونی آنها را چون آینه نشان شان می دهد .

چقدر از تو ممنونم که آینه من شدی تا خودم را ببینم، چقدر عالی است که تمام زنگارهای من در تو هویداست. اگر تو نبودی من هیچگاه قادر به دیدن خودم نبودم.

وقتی انسانها به این حد از آگاهی و شناخت از خود و دیگران می رسند، ارتباط بین آنها بسیار دلنشین و شیرین خواهد بود. به حدی که جز آرامش ، صلح و محبت بین آنها چیزی وجود نخواهد داشت و ارتباط موثر بین آنها شکل خواهد گرفت.

 

در خصوص مبحث ارتباط موثر در پکیج آموزشی دوره جامع تحلیل رفتار متقابل TA مفصل بحث شده است و بخشی از بازیهای روابط انسانی و خروج از مثلث کارپمن توضیح داده شده است. دوستانی که این دوره را تهیه کرده اند قطعا به خودشناسی عمیقی از خود رسیده اند و توانسته اند با خودآگاهی ارتباط موثری با دیگران برقرار کنند.

 

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

وفاداری در رابطه – مجموعه داستان تو (25)

با نگاهی که با کمی نگرانی همراه بود، تاکید کرد که مطمئنم همسرم به من وفادار است اما جایی در درونم شک است. برای رهایی از این شک چه کنم ؟

پاسخ دادم چرا باید بخواهی که همسرت به تو وفادار باشد؟ همین خواسته که همسرت به تو وفادار باشد سرآغاز شک و تردید است. قرنها به ما گفته اند : به همسرت وفادار باش، به دوستت وفادار باش، به این و به آن وفادار باش…. و این وفاداری یک تعصب والدگونه است که جسم انسان را در بند دیگری می کشد در حالیکه ذهن او را هرگز نتواند.

وقتی همسرت با فرد زیبایی مواجه می شود و از او خوشش می آید، ذهنا می خواهد آن فرد را بشناسد، او را لمس کند و با او حرف بزند، اما صدای والد درونش می گوید این کار درست نیست و سرکوبش می کند. او در ابتدا در ذهنش با آن فرد رفته است و دیگر با تو نیست. شاید دستش در دست تو باشد اما قلبش با تو نیست. تمام وجودش در آن لحظه رفته است. شاید کاری انجام ندهد اما با تصوراتش آن لحظه را زندگی می کند. و باید بدانی لذتی که در تصورات خیالی آدمها در هم آغوشی ست در واقعیت نیست. چرا که در غالب اوقات وقتی به وصال معشوقه خیالی می رسند، عشق وتخیلات لذت بخش آن برایشان امری عادی و تکراری میشود. و تو باید بدانی که حداقل تصورات و خیال او را نمی توانی کنترل کنی.

اولا نخواه به تو وفادار باشد که این مالکیت و در بند کشیدن جسم دیگری است ولی روح او هیچوقت در بند تو نخواهد بود . دوما به خودت بنگر آیا واقعا عاشق او هستی ! اگر واقعا عاشق او باشی ، او را عمیق خواهی نگریست، و وقتی عشق در میان باشد شک از بین خواهد رفت. سوما تقلا نکن پروانه را به چنگ خود درآوری، تلاش کن باغی زیبا از عشق و آرامش در وجودت بسازی آنوقت پروانه خودش به دور تو می چرخد در حین اینکه او را آزاد خواسته ای.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

عروس من – مجموعه داستان تو (24)

با ناراحتی گفت، پسرم به تازگی ازدواج کرده و دختری از خانواده متوسط برگزیده است، به آنها می گویم خانه باغ من بسیار بزرگ است شما به راحتی می توانید در کنار من زندگی کنید با این روش هم شما زندگی مرفه تری دارید هم اینکه من بعد از فوت همسرم تنها نیستم. آخر می دانی پسرم تنها مرد خانه من است ، اگر از پیش من برود تنها می شوم و نمی دانم چه کنم ؟

به او گفتم تو یک زن ثروتمندی و به راحتی می توانی برای خانه ات نگهبان بگیری و یا یک باغبان و یا یک سرایدار که هم برایت کار کند و هم از خانه ات محافطت کند.

با اکراه گفت من می خواهم راهی پیدا کنم پسرم کنارم باشد و از تسلط این تازه عروس بر پسرم بکاهم. چرا او باید پسرم را از من جدا کند! من عاشق پسرم هستم …

به او گفتم تو عاشق پسرت نیستی! تو خودت را مالک پسرت می دانی.

 ما فکر می کنیم هر چیزی یا کسی را که دوست داریم باید در بند و مالکیت ما باشد. پرنده را در قفس زندانی می کنیم، سگ را از طبیعت زندگیش جدا می کنیم و با ریسمانی به دنبال خود می کشیم و ادعا می کنیم که چون بهترین غذا و مکان را برایش فراهم کرده ایم، عاشقش هستیم، در صورتی که ما انسان ها برای پرکردن خلاهای درونی خودمان دیگران را در بند می کشیم و باور داریم که عاشق آنها هستیم.

عشق واقعی به این معناست که تو او را همانگونه بخواهی که دوست دارد. اگر فرزندت زندگی در کشور دیگر و در کنار دیگری را می خواهد تو با شادی و رضایت او خوشحال باشی و او را رها کنی تا به طریق خود زندگی کند.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

 

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

مراقبه چیست و چه تاثیری بر ذهن ما دارد ؟

تصورات نادرستی پیرامون مراقبه وجود دارد، به محض شنیدن کلمه مراقبه بیشتر افراد تصویر درویشی با ریش بلند را که در کوهها زندگی می کند و در برابر تمام نیروهای طبیعت مصون است را تصور می‌کنند یا راهبی که عبایی ساده پوشیده و کنج عزلت را انتخاب کرده و از خانه و خانواده دور شده است و یا حتی تصویر زنی زیبا و جوان روی جلد مجله که لباس یوگا به تن کرده و از تمام مقتضیات روزمره آزاد است.  تصویری که از مراقبه در ذهن بیشتر افراد وجود دارد این است که مراقبه گران افرادی بدون هیچگونه چالش و تضاد هستند که زندگی در کنج عزلت و به دور از اجتماع را سپری می‌کنند.

 

به همین دلیل مراقبه برای اکثر افراد کاری غیر عملی و فراتر از توانایی آنها به نظر می‌رسد اما قضیه کاملاً برعکس است هدف از مراقبه برای ما در اینجا صرفا بیرون کشیدن افکار پیش نویسی از بدن و عبور از ذهن تحلیلی است تا فرد بتواند به آگاهی عمیق تری دست یابد و با ذهنی آرام و خالی از برنامه های پیش نویسی، آینده مورد نظر خود را خلق کند و در میان هیاهوی زندگی و با وجود تمام مسائل و چالش های روزانه دست به آفرینش بزنند طوری که خود آفریننده زندگی خود شوند.

 مراحل مراقبه در رسیدن به لحظه حال

 در محیطی ساکت قرار بگیرید چشمان خود را ببندید و بی حرکت و در موقعیتی آرام در موقعیتی که راحت هستید قرار بگیرید، برای اینکه به لحظه حال بیایید و فکرتان را از گذشته و آینده خارج کنید لازم است حتماً توجه خود را به لحظه حال بیاورید.

 این کار بسیار ساده و آسان است وقتی به افراد گفته می شود که افکار گذشته خود را مرور نکنید و توجه خود را در لحظه حال قرار دهید بیشتر آنها احساس خوبی ندارند و باورشان این است که بودن در لحظه حال و فکر نکردن کار بسیار سختی است در صورتی که اینگونه نیست ، شما می‌توانید برای تمرکز بر اکنون و لحظه حال، توجه خود را به یک نقطه از بدن تان معطوف کنید.  مثلاً به محل قرار گرفتن چاکرا ها و یا رنگ هرچاکرا توجه کنید. می توانید به هر آنچه که در بدن تان هست مثل انگشتان پا ، دست و یا فضای اطراف سرتان توجه کنید.

 این کار برای این است که انرژی پراکنده خود را که به محیط، زمان و اشخاص دیگر معطوف می‌شود را به درون خود برگردانید. از آنجایی که میدانید توجه هر کجا باشد انرژی همانجاست پس تلاش کنید انرژی خود را به فضای اطراف بدن خودتان برگردانید.

 چاکرا بهترین مکان برای توجه شماست این کار شما را به لحظه حال می آورد و این را بدانید که لحظه حال همون جایی است که ناشناخته ها در آن اتفاق می افتد یعنی به میزانی که شما به شناخته ها فکر میکنید از جنس شناخته ها در زندگی تان بیشتر خلق میکنید .

وقتی به تمام افکار و رفتار تان در طول روز با همکارتان می اندیشید یا صحبت‌های رئیس تان را در ذهنتان مرور می کنید ذهن شما روی شناخته ها تمرکز دارد. اگر به پارکی که هفته گذشته رفته اید یا به سفری که با یکی از دوستانتان داشته اید فکر می کنید و یا توجه و تمرکز شما روی مسائل گذشته است در واقع توجه شما روی شناخته هاست.

 اگر طالب چیزی یا کسی متفاوت در زندگیتان هستید باید توجه تان را از شناخته ها خارج کنید و به لحظه حال معطوف کنید.

 وقتی توجه خود را به لحظه حال برمی گردانید این لحظه همان لحظه خلق رخدادها و آرزوهای شماست. در لحظه حال بمانید تا انرژی در بدن شما جریان پیدا کند حال که توجه شما به لحظه حال برگشت، نوبت این است که انرژی موجود در چاکراهای خود را به جریان بیندازید و انرژی های گیر افتاده در چاکراهای پایین را به سمت چاکراهای بالا هدایت کنید.

 

 توجه و تمرکز روی مغز و غذه پینه آل ( چشم سوم )

چشم سوم در اصل یک غده بنام پینه آل Pineal است که در مرکز مغز هر انسانی وجود دارد ، این غده به حالت فیزیکی است ، اما قابلیت های متافیزیکی دارد ، ( فیزیکی یعنی قابل لمس ، متافیزیکی یعنی غیر قابل لمس ) دقیقا همانند جسم و روح. 

با تحریک کردن و یا فعال کردن این غده‌ی الهی ، انسان از بصیرت و آگاهی و همچنین شهود غیر قابل وصفی برخوردار می شود ، قدرت تجسم خلاق و تمرکز ذهن افزایش پیدا کرده و براحتی میتواند در دو راهی های زندگیش راه درست را تشخیص دهد.

 

چشم سوم یک تعریف از چشم درونی انسان است که در فرهنگ های مختلف به اسم مادر چاکراها نامیده می شود . این چشم درونی در کل چشم سوم نامیده می‌شود به خاطر اینکه تنها عضوی در جسم انسان است که ساختاری شبیه به چشم انسان دارد و با فعال شدن آن انسان قادر به دیدن چیزهایی میشود که با دو چشم معمولی قابل دیدن نیست.

پینه آل یک عضو کوچک که در وسط مغز قرار دارد. این عضو وظیفه اش ترشح هورمون های مختلفی می باشد ، مثل ملاتونین . در واقع ملاتونین مسئول خواب و بیداری انسان می باشد. ترشح هورمون ملاتونین باعث می‌شود که انسان قادر به دیدن چیزهای خارق العاده شود که با چشم های معمولی دیده نمی‌شود.

وقتی که شما انرژی را از سمت بدنتان و مراکز پایینی به سمت بالا و یا مغزتان هدایت می کنید و در آنجا نگه می دارید در واقع توجه و انرژی شما آنجاست. و توجه هر کجا باشد انرژی همانجاست.

 وقتی انرژی را در غده پینه آل یا چشم سوم نگه می دارید و به جریان انرژی که در مغزتان جمع شده متمرکز شوید این غده فعال می‌شود و این مرکز لوپ فرونتال شما را فعال و سپس در اطراف شما میدانی از انرژی ایجاد می شود. این میدان گردابه خلق آرزوهای شماست به میزانی که انرژی خود را در مغزتان متمرکز می کنید شما به یک آهنربا و یا یک میدان مغناطیسی قوی برای جذب خواسته هایتان تبدیل خواهید شد.

بیشتر بدانید :

 

چگونه ذهن ناخودآگاه خود را در راستای رسیدن به اهدافمان تغییر دهیم ؟

 

چرخه افکار، رفتار، احساس، چگونه تقدیر شما را رقم می زند؟

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

طلای درون – مجموعه داستان تو (23)

اغلب کسانی که سالها بر روی درمان، جلسات تحول، تمرین تنفس، مراقبه و خودشناسی کار کرده اند سوال مشابهی دارند! چند وقت دیگر باید روی خودم کار کنم؟ کی به نتیجه میرسم؟ چرا پروسه تغییر اینقدر سخت است؟

درپاسخ به سوال این افراد، یاد داستان مجسمه سفالی عظیم بودا می‌افتم که در نیمه راه جابجایی، یکی از راهب ها متوجه ترکی بزرگ روی مجسمه شد. راهب کنجکاویش تحریک شده بود و با چکش و قلم شروع به تراشیدن بودای سفالی کرد، تکه های سفالی یکی پس از دیگری فرو ریخت  و پس از چند ساعت کار راهب حیرت زده متوجه شد در برابر بودایی عظیم از طلای ناب ایستاده است.

 

گنج واقعی ما نیز در درون مان پنهان شده است و این طلای ناب با لایه ای از سفال پوشانده شده است. لازم است صبورانه لایه لایه پوسته بیرونی را بتراشیم. ولی بسیاری از افراد از پوسته خود متنفرند به همین دلیل در زمان تراشیدن لایه سفالی بیرونی خسته می شوند و تلاش می کنند این سفر خودشناسی را حذف کنند .

 از جنگیدن دست برداشته و تسلیم شوید ،تنها چیزی که لازم دارید این است که به روند عشق ورزیدن به خود و گشودن درهای قلبتان تا رسیدن به طلای ناب پایبند باشید تا از نظر ارتعاشی با خواسته خود هم فرکانس شوید. وقتی این هم فرکانسی اتفاق افتاد خواسته شما خودبه‌خود محقق خواهد شد.

 

نویسنده : 

لیلا امیری نسب 

 

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

پرستار عاشق – مجموعه داستان تو (22)

او در در یک کلینیک پرستار-ماما بود وقتی زمان زایمان نزدیک می شد بهترین جواهراتش را می انداخت لباس های زیبا می پوشید و کاملا آرایش می کرد تا وقتی بچه به دنیا می آید اولین تصویری که از دنیای بیرون از رحم مادر می بیند برایش لذت بخش باشد.

 راستی نوزاد از کجا می فهمید که او رژلب زده یا نه ! از نظر او مادر نوزاد که می‌فهمید، پدر نوزاد خواهر و برادرش که می فهمیدند و متعاقبا رفتار آنها هم کم‌کم مثل او می شد.

 

او می دانست همه اینها اهمیت دارد. جوری او برای به دنیا آمدن بچه آماده می‌شد که ارتعاش عشق را می توانستی در اطرافش حس کنی! با این کارش به وضوح نشان می داد چه احترامی برای تمام انسان ها قائل است. این ماما به من یاد داد توجه کردن به جزئیات نمادین چطور می تواند به شکل ملموس به دیگران منتقل شود و حتی طرز لباس پوشیدن می تواند نشان دهنده میزان احترام به دیگران باشد.

 

 اگر ما نیز هر روز سهم کوچکی در جریان انتقال انرژی به دیگران داشته باشیم قطعاً قبل از اینکه برای دیگران مفید باشیم به خودمان کمک کرده ایم. در این صورت درون مان پر از سکون آرامش توازن و تعادل خواهد شد و این آرامش درونی و نیروی انرژی حرف اول و آخر را در اتصال به میدان امکان و منبع لایزال قدرت مطلق خواهد زد. چون این تنها نیرویی است که زندگی بخش و مراقب شماست .

به همان میزان که درونتان را از عشق و خصلت های خداوند برانگیخته می کنید امواجی از جنس هارمونی، آرامش و عشق را در درونتان تولید خواهید کرد و به میزانی که بر این امواج تمرکز می کنید ، به آن قدرت خواهید داد و از جنس همان را به زندگیتان فراخوانی خواهید کرد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب 

بیشتر بخوانید :

سایر مقالات و مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

چرخه افکار، رفتار، احساس، چگونه تقدیر شما را رقم می زند؟

به این سئوال فکر کنید :

آیا این ایده را باور دارید که طرز فکرتان روی زندگیتان تاثیر مستقیم دارد و افکار شما واقعیت زندگی شما را می سازد؟

خیلی از افراد به صورت نمادین این موضوع را باور دارند ولیکن به راحتی اجازه می دهند افکار منفی در ذهنشان ورود نمایند و ذهن آنها مثل شهری بی درو پیکر است که هر فکری به خودش اجازه ورود و خروج می دهد.

در شهر ذهن، روزانه 60.000 تا 70.000 فکر وارد و خارج می شود اگر کنترل و مدیریت درستی بر ورود و خروج آنها نداشته باشید عملا هنوز به این اصل اساسی باور ندارید که افکارتان زندگیتان را رقم می زند.

اگر بدانید افکار شما، زندگی شما را می سازد حتی برای یک لحظه هم دروازه ذهن را بدون سرباز نخواهید گذاشت.

اگر بدانید افکار شما، محیط پیرامون شما را می سازد و افراد مختلف را به زندگیتان فراخوانی می کند، عملا حتی برای یک لحظه هم در کنترل افکار خود تعلل نخواهید کرد.

چرخه افکار ، احساس ، رفتار

هر روز 60.000 تا 70.000 فکر از ذهن شما می گذرد که تقریبا 90٪ این افکار همان افکار دیروز و روزهای گذشته هستند. یعنی افراد بنابر پیش نویس زندگی (لایف اسکریپت ) افکار ، احساسات و رفتارهای مشابه که مربوط به واقعیت شخصی و شخصیت آنها می باشد را تکرار می کنند و در تمام طول عمر نتایج یکسان را برای خود رقم می زنند .

افکار یکسان منجر به انتخاب های یکسان می شوند

انتخاب های یکسان منجر به رفتارهای یکسان می شوند

رفتارهای یکسان منجر به تجربیات یکسان می شوند

تجربیات یکسان منجر به احساسات یکسان می شوند

و در نهایت احساسات یکسان منجر به همان افکار یکسان می شوند

 

چرخه فوق از افکار آغاز می شود و از آنجایی که غالب افکار روزانه ما همان افکار دیروز هستند. لذا در نهایت همان احساسات را بازآفرینی می کنیم. احساساتی مثل احساس گناه ، خشم ، احساس عدم امنیت و ترس، احساس حقارت، خودکم بینی ، قضاوت و …. در درون افراد بازآفرینی می شود و در نهایت رفتارهای گذشته تکرار می شود. این چرخه افکار ، احساس ، رفتار در تمام طول روز تکرار می شود و تعجبی ندارد که وقتی غالب فرکانس های شما در طول روز همان فرکانس های دیروز هستند در واقع همان نتایج گذشته را در زندگی خود رقم خواهید زد و هیچ تغییر قابل توجهی در زندگیتان رخ نخواهد داد.

مرگ من قدیمی و تولد من جدید!

بین من قدیمی و من جدید یک خلا وجود دارد، شما باید بتوانید این خلا را پر کنید تا سلولهای من قدیمی بمیرد و سلولهای من جدید شروع به رشد کند. این خلا سرشار از غرزدن های همیشگی ، بهانه آوردن ،کم آوردن و تسلیم شدن می باشد به محض اینکه این خلا را با تمام وجود از احساس شادی و شعف پر می کنید در واقع جریان ارتعاشی من قدیمی قطع می شود و سلولهای آن در اثر عدم تغذیه شروع به از بین رفتن و مردن می کنند، اگر این فرایند را ادامه دهید و تنها به سلولهای من جدید در بدنتان غذا بخورانید روند تشکیل نورون های مغزی جدید را آغاز کرده اید، اگر این فرایند تغذیه من جدید را 4.5 روز (4 تا 5 روز ) ادامه دهید در واقع فرایند تکامل را آغاز کرده اید.

چگونه باید تغییر کرد و تقدیر جدیدی را رقم زد ؟

پس از اینکه 4.5 روز نورون های جدید را در مغزتان سیم کشی کردید حالا نیاز دارید تا این مسیر های سیناپسی را حفظ کنید تا رویدادهای های شگفت انگیز و معجزه آسا در زندگیتان شروع به رخ دادن نمایند. اگر این فرایند را قطع کنید، طی یک روز تا یک هفته این مسیرهای سیم کشی شده شروع به از بین رفتن می کند و شما دوباره به من قدیمی خود برمی گردید لذا فرایند تغییر به حالت اول برمی گردد و دوباره در حالت پیش نویسی زندگی خود قرار خواهید گرفت.

برای خروج از پیش نویس زندگی چه کار باید کرد؟

چگونه باید تغییر کنیم ؟

چرا فرایند تغییر اینقدر سخت و زمانبر است ؟

 

برای تغییر باید از محیط پیرامون خود بزرگتر باشید، و از شرایط زندگی خود بزرگتر شوید ، تمام افراد بزرگ تاریخ که دست به تغییرات بزرگ زده اند این را می دانستند و در تمام طول مسیر رسیدن به رویاها و اهدافشان، با وجود شرایط سخت و بحران های موجود، در حالت من جدید زندگی می کردند و در ذهنشان آن رویا و آرمان زنده بود، در واقع مغز خود را طوری برنامه ریزی می کردند که انگار آن تجربه هم اکنون و پیشاپیش رخ داده است و با تمام وجود افکار، احساس و رفتارشان را در حالت وجودی آینده قرار می دادند.

 

آیا می توانید آینده ای را تصور و باور کنید که هنوز نتوانستید با حواستان آن را تجربه کنید ؟

آیا می توانید مزه آینده ای که دوست دارید را به بدنتان بچشانید؟

 

وقتی شما نیت واضحی برای خود دارید باید احساس متعالی مربوط به آن نیت و هدف را در خود ایجاد کنید تا زمانی که از نظر احساسی در فرکانس آن نیت قرار نگیرید قادر به خلق و آفرینش آن رویداد نخواهید بود .

شما باید عاشق بالقوگی امکانی شوید که هم اکنون در میدان کوانتوم وجود دارد.

آرزو و رویای شما هم اکنون در میدان امکان و دنیای فیزیک کوانتومی وجود دارد ،شما در مرحله درخواست ، نیت خود را به جهان اعلام می کنید ولی تا زمانی که از نظر احساسی در بدنتان حس مربوط به آن رویداد را ایجاد نکنید عملا هیچ اقدام خاصی برای آفرینش آن رویداد انجام نداده اید.

ذهن شما باید باور کند که آن تجربه مربوط به آینده، در زمان حال رخ داده است و این تنها با انتقال احساس شور، شوق، شادی و شعف مربوط به دریافت آن رویداد امکان پذیر است. وقتی شما در بدنتان این احساس را ایجاد می کنید بدن شروع به ترشح هورمون هایی می کند که این هورمون ها سیگنال هایی را به مغز می فرستد، در درون مغز نورون های جدید روشن می شود و هر چقدر این احساس پایدار تر باشد نورون های بیشتری در مغز شلیک و روشن می شود. وقتی همزمان این نورون ها شروع به فعالیت می کنند مسیرهای جدیدی در مغز سیم کشی می شود که حامل آن رویداد در دنیای بیرون می باشد.

 

شما نمی توانید زمان و چگونگی آن رویداد را پیش بینی کنید و نباید دنیای شناخته ها را بر ناشناخته ها تحمیل کنید و به زور و اجبار رخ دادن آن را پیش بینی نمایید و یا تلاش کنید زودتر آن را در دنیای بیرون محقق کنید بلکه تنها کاری که لازم است شما انجام دهید یک فرایند درونی و حفظ شرایط ایجاد شده برای من جدید است .

علم اپی ژنتیک هم این موضوع را ثابت کرده است. پس خیالتان راحت!، در درون مشغول تغییر شوید. رویداد مورد نظرتان در بیرون راهی برای وقوع به سوی شما پیدا خواهد کرد و طوری به سوی شما می آید که اصلا انتظارش را نداشید و شما را غافلگیر خواهد کرد و در نهایت برای شما شکی باقی نمی گذارد که این رخداد از یک هماهنگی در میدان امکان صورت گرفته و کاملا تحت عوامل ماورالطبیعه به صورت معجزه و رویدادی شگفت انگیز در زندگیتان رخ خواهد داد.

بیشتر بدانید :

پیش نویس زندگی life script

 

چگونه ذهن ناخودآگاه خود را در راستای رسیدن به اهدافمان تغییر دهیم ؟

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید و ساختار شخصیت خود را در دوران کودکی بیشتر بشناسید پیشنهاد ما این است که دوره آموزشی جامع تحلیل رفتار متقابل TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را خریداری فرمایید. همچنین دوره اعتماد به نفس و عزت نفس به روشTA شما را با 4 وضعیت زندگی در پیش نویس زندگی آشنا خواهد کرد 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.