داستانی واقعی و تاثیرگذار از اعتماد به نفس

در یکی از مدارس، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه، معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد. این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش آموزی کرد که او نتوانست جواب دهد، بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می کردند.

معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از اعتماد بنفس پایینی برخوردار است و همواره توسّط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد.

زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند، معلّم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند.

در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند، دستش را بالا ببرد.

هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند.

تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود.

بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.

معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.

در طول این یک ماه، معلّم جدید هر روز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد.

کم کم نگاه همکلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد.

دیگر کسی او را مسخره نمی کرد.

آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش “خِنگ ” می نامید، نیست. پس دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند.

آن سال با معدّلی خوب قبول شد.

به کلاس های بالاتر رفت.

در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.

مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است.

 

این قصه را دکتر ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، در صفحه اینستاگرامش نوشته؛ انسان ها دو نوعند:

نوع اوّل کلید خیر هستند.دستت را می گیرند و در بهتر شدنت کمک کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می دهند

نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می کنند.

 

این دانش آموز میتوانست قربانی نوع دوم این انسان ها بشود که بخت با او یار بود.

و آن معلم کسی نبود جز محمد بهمن بیگی ، ابر مردی بزرگ که چون ستاره ایی در دل شبهای سیاه روزگاران درخشید و معجزه کرد. استاد بهمن بیگی نویسنده ایی چیره دست با ذهنی خلاق و مدیری لایق بود و نشان داد که اگر اراده باشد میتوان مردمی را از فرش به عرش رساند که نمونه آن دکتر ملک حسینی است.

در این داستان، عزت نفس ، حس ارزشمندی و خوب بودن به دانش آموز القا شد و این احساس عمیق ارزشمندی و مهم بودن ، در نهایت اعتماد به نفس و مهارت توانستن را در او ایجاد کرد .

 

بیشتر بدانید :

 

لینک های رایگان آموزش توسعه فردی

راز موفقیت – لایف اسکریپت

1 پاسخ
  1. pendar40 گفته:

    درود بر شما خانم امیری نسب
    بنده چون معلم هم هستم این موضوع را با جان دل لمس کردم
    عزت نفس و اعتماد به نفس مهم ترین سرمایه های زندگی اند.

    پاسخ

تعقیب

    دیدگاه خود را ثبت کنید

    تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
    نظری بدهید!

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *