طلای درون – مجموعه داستان تو (23)

اغلب کسانی که سالها بر روی درمان، جلسات تحول، تمرین تنفس، مراقبه و خودشناسی کار کرده اند سوال مشابهی دارند! چند وقت دیگر باید روی خودم کار کنم؟ کی به نتیجه میرسم؟ چرا پروسه تغییر اینقدر سخت است؟

درپاسخ به سوال این افراد، یاد داستان مجسمه سفالی عظیم بودا می‌افتم که در نیمه راه جابجایی، یکی از راهب ها متوجه ترکی بزرگ روی مجسمه شد. راهب کنجکاویش تحریک شده بود و با چکش و قلم شروع به تراشیدن بودای سفالی کرد، تکه های سفالی یکی پس از دیگری فرو ریخت  و پس از چند ساعت کار راهب حیرت زده متوجه شد در برابر بودایی عظیم از طلای ناب ایستاده است.

 

گنج واقعی ما نیز در درون مان پنهان شده است و این طلای ناب با لایه ای از سفال پوشانده شده است. لازم است صبورانه لایه لایه پوسته بیرونی را بتراشیم. ولی بسیاری از افراد از پوسته خود متنفرند به همین دلیل در زمان تراشیدن لایه سفالی بیرونی خسته می شوند و تلاش می کنند این سفر خودشناسی را حذف کنند .

 از جنگیدن دست برداشته و تسلیم شوید ،تنها چیزی که لازم دارید این است که به روند عشق ورزیدن به خود و گشودن درهای قلبتان تا رسیدن به طلای ناب پایبند باشید تا از نظر ارتعاشی با خواسته خود هم فرکانس شوید. وقتی این هم فرکانسی اتفاق افتاد خواسته شما خودبه‌خود محقق خواهد شد.

 

نویسنده : 

لیلا امیری نسب 

 

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *