هدف

هدف

آخرین باری که به خواستۀ عمیق قلبی‌تان فکر کردید، چه زمانی بود؟ بیشتر ما آنقدر در میان جزییات و فعالیت‌ها درگیر می‌شویم که ارتباطمان را با علایقمان از دست می‌دهیم. عواطف از ذهن احساساتی ناشی می‌شوند و وقتی ارتباط خود با عمیق‌ترین علایقمان را از دست می‌دهیم، احساساتمان را بیرون انداخته و سلامت خود را به خطر می‌اندازیم. اگر فعالیت‌های ما از سوی عمیق‌ترین خواست‌هایمان هدایت نشوند، نمی‌توانیم انگیزۀ کافی برای دنبال‌کردن آن فعالیت جمع‌آوری کنیم. اگر چیزی را که عمیقاً برای زندگیمان آرزو می‌کنیم نادیده بگیریم، به طریقی می‌توان گفت با خودمان صادق نبوده‌ایم. عدم درک این که واقعاً در درون چه کسی هستیم، جلوی دستیابی ما به اهدافمان را گرفته، سلامت فیزیکی‌مان را به خطر انداخته و بدتر از همه، مانع دستیابی به خوشبختی حقیقی می‌شود.

مسیر موفقیت

وقتی واقعاً از زندگی خود احساس رضایت می‌کنیم. پس احتمالاً در مسیر درست قرار داریم. این رضایت درونی هرچند ممکن است با سختی های فراوان در مسیر رسیدن به هدف باشد ولی ما به فرصتی که این رضایت برایمان ایجاد می‌کند، احتیاج داریم، چرا که نمی‌توانیم انگیزۀ شدید درونی را بدون استراحت و تجدید قوا تا ابد حفظ کنیم. حتی در لحظاتی که کمتر علاقه‌مند هستیم. هنوز شدت معانی و هدف در وجود ما آشکار است و به عنوان راهنمای عملکردمان کار می‌کند.

ارتباط دوباره با هدفتان یکی از اصلی‌ترین راه‌ها برای ارزیابی انرژی و انگیزۀ زندگیتان است.

تا چه حد خواستار یک چیز هستید؟

 آیا انگیزه دارید؟

 اگر اشتیاق زیادی ندارید، پس از منبع اصلی مفاهیم- چیزهایی که واقعاً برایتان لذت‌بخش هستند و واقعاً برایتان اهمیت دارند- بهره‌برداری نکرده‌اید. این‌ها هستند که شما را مشتاق کرده و به شما انگیزه می‌دهند. در قلبتان به دنبال آن جرقه‌ای از انرژی بگردید که آتش درونتان را روشن خواهد کرد.

 

پیشنهادهایی برای یافتن مفهوم کارتان

1-یک دفترچۀ وقایع روزانه همیشه با خود همراه داشته باشید.

2-اگر در بیان واضح آنچه که واقعاً می‌خواهید مشکل دارید به خودتان اجازۀ فکر، تدبیر، آرامش و احساس‌کردن آن چیزی را که در درونتان وجود دارد، بدهید. هر چیزی را که واقعاً بخواهید، در قلبتان احساس خواهید کرد. به آن فکر کرده و بیانش کنید و اجازه ندهید ذهن منطقی‌تان اشتیاقتان را با تفکری چون «چرا به آن فکر کنم، وقتی نمی‌توانم به دستش بیاورم؟» دفن کند. اگر نمی‌توانید این علاقه‌مندیتان را به عنوان یک شغل یا حرفه انجام دهید راهی برای انجام آن به شکل یک سرگرمی یا شغل دوم پیدا کنید.

3- به چیزهایی که هیجان زده‌تان می‌کند، توجه کرده و آن‌ها را بیشتر انجام دهید! به خودتان فرصت و اجازه دهید تا عاشق یک ایده، یک شی، یک پروژه، یک فرد، کار، سرگرمی یا هر چیز دیگری شوید که بهترین خصوصیات شما را آشکار می‌کند. این مسئلۀ کلیدی مهم در سلامت عاطفی است. هر کسی حداقل به یک بخش از زندگی احتیاج دارد که در مورد آن احساس اشتیاق کند.

4-به چیزهایی در گذشته فکر کنید که شما را هیجان‌زده می‌کردند. کدام عناصر آنها را می‌توانید در زمان حال بازسازی کنید؟

5-از تحلیل فرآیند با یک فرد دیگر استفاده کنید.و با مشاوران شغلی و بیزینس کوچ در ارتباط باشید. هیچ چیز مثل مشاورۀ شخصی یا شغلی در سروسامان‌دادن به مسایل و پیداکردن راهتان، مفید نیست. تا زمانی که گام‌های ضروری را برندارید، نمی‌توانید برای مسائل  ایجاد انگیزه کنید.

6- با نگاهی تازه به سازمان‌تان نگاه کنید. وانمود کنید دارید در مورد شغل‌تان به یک بچۀ 6 ساله توضیح می‌دهید. بچه‌ها جزئیات را نمی‌خواهند، (نگویید: « ما لوازم ترمز می‌سازیم») بگویید: «ما برای دوچرخۀ تو ترمز می‌سازیم تا نگذاریم توی خیابان بروی و ماشین به تو بزند»

نگویید:« ما سامانه‌های مراقبت بهداشتی را مدیریت می‌کنیم» بگویید:« ما مراقب پول بیمارستان‌ها هستیم تا آن‌ها بتوانند به خوب‌شدن آدم‌ها کمک کند؟» مفهوم شغلتان را به زبان یک بچه توضیح دهید، کارتان چطور به دیگران کمک کرده یا باعث می‌شود دنیا جای بهتری باشد؟ 

 

خوش‌بینی

حضور یک فرد با رفتار مثبت، بسیار خوشایند است. در واقع ما به سوی چنین افرادی جذب می‌شویم و اغلب خوش‌بینی آن‌ها واگیردار است. خوش‌بین‌ها مشتری بیشتری به سوی خود جلب می‌کنند و افرادی که زیردست آدم‌های خوش‌بین کار می‌کنند، راندمان بالاتری دارند، ما سخت‌تر کار می‌کنیم تا همکاران، مشتریان، زیردستان و بالادستان خوش‌بین خود را خوشحال کنیم و از کارکردن با آن‌ها لذت می‌بریم. هیچ کس دوست ندارد وقت زیادی را با کسی بگذراند که حرف‌های طعنه‌آمیز می‌زند. ترشرو است یا همیشه جنبۀ منفی موارد را می‌بیند! خوش‌بین‌ها در خلق نتیجۀ هر چیزی که دنبال می‌کنند، موفق‌تر هستند.

خوش‌بینی با امید پیوند دارد و امید پیشگوی خوب موفقیت در یک کار سخت است. امید یا خوش‌بینی، بخش مهمی از هوش هیجانی است و باعث می‌شود به رغم موانع اجتناب‌ناپذیری که با آن‌ها روبرو می‌شویم، همچنان پیشروی کنیم. افرادی باهوش هیجانی کمتر ( به خصوص امید کمتر) در مواجهه با سختی‌ها خیلی زود و آسان تسلیم می‌شوند. افرادی که رفتار خوش‌بینانه دارند، شکست را موقتی می‌بینند. شکست در نظر آن‌ها چیزی است که می‌توان آن را تغییر داد و این افراد بر روی شرایط شکست، مقداری کنترل دارند. بدبین‌ها اغلب شکست را بخشی از خصوصیات فردی می‌دانند که همیشگی و غیرقابل تغییر است. همچنین آن‌ها به دنبال مسایل بد دنیا می‌گردند و نکات خوب آن را نادیده می‌گیرند.

روانشناسان به ما می‌گویند که حس ناامیدی ممکن است منجر به افسردگی و در نتیجه، فقدان انرژی و انگیزه شود. ما باید خودمان را متقاعد کنیم که اشتباهات تنها در صورتی دائمی هستند که ما به آن‌ها این اجازه را بدهیم. شاید نتوانیم یک اشتباه را کاملاً پاک کرده یا تمامی فاکتورهای خارجی را کنترل کنیم، ولی می‌توانیم راهی پیدا کنیم که یک اشتباه تمامی راهمان را مسدود نکند. می‌توانیم خطاها و موانع را با تمرکز بر چیزهایی که بر آن‌ها کنترل داریم، کاهش دهیم. تنها چیزی که بر آن کنترل کامل داشته و در 100% موارد می‌توانیم تغییر دهیم، رفتارمان است: اگر به نظرمان دنیا جای به دردنخوری باشد، شواهد زیادی به حمایت از این تفکر پیدا می‌کنیم و همین امر مطمئناً رفتار نومیدانه و بدبینانۀ ما را توجیه می‌کند! فردی که از نظر عاطفی هوشمند باشد، به دنبال نکات خوب در دنیا، جامعه و محل کار می‌گردد (و مقدار زیادی خوبی هم پیدا می‌کند) مسئله فقط تغییر دیدگاه و استفاده از اکثریت فضای تفکر و احساساتمان برای نگهداری مسایل خوب است.

وقتی هیچ انگیزه‌ای ندارید، وقتی دنیا اندوهناک به نظر می‌رسد، رفتار مثبت از کجا می‌آورید؟ اگر سرشار از رخوت، ترس، افسردگی یا ناامیدی باشد، باید حتماً مسئلۀ کمک تخصصی را بررسی کنید.

اینها چندتا از کارهایی است که می‌توانید برای کمک به خود انجام دهید:

1-از یک دفترچۀ وقایع روزانه برای بیان افکارتان در مورد هدف با خواسته تان استفاده کنید. چه چیزی ناخودآگاه به ذهن‌تان می‌رسد؟ آیا همان چیزی است که در حال حاضر مشغول آن هستید، یا باید تغییراتی انجام دهید؟

2-بر روی صدای درونی‌تان تمرکز کنید- همان گفتگوی خودتان با خودتان. اگر چیزهایی مثل «هیچ‌وقت انجامش نخواهم داد» یا « از این خوششان نخواهد آمد. مطمئنم که خوشتان نخواهد آمد. می‌گویید عمداً و از روی قصد افکار مثبتتان را بازآرایی کنید. از عبارات مثبت‌تان استفاده کنید. « قبلاً کارهای خوبی انجام داده‌ام و مطمئناً این را هم می‌توانم انجام دهم»

3-اگر گفتگوی درونی‌تان چیزهایی مثل این می‌گوید: «کار اینجا مزخرف است» پس وقت ایجاد تغییر است. واقعاً چه چیزی می‌خواهید و می‌خواهید کجا باشد؟ به یک تغییر شغل قبل از خروج از آن فکر کنید.

4-هر روز در مسیرتان به سمت کار با خودتان صحبت کنید. یک صحبت انرژی‌زا، به خودتان بگویید: «امروز می‌توانم تمام چیزهایی را که می‌خواهم تمام کنم» یا «امروز روز خوبی خواهد بود»  تأکیدهای مثبت را بارها و بارها تکرار کنید.

5-در پایان روز، 5 اتفاق خوبی را که آن روز رخ داده است، ثبت کنید و حتی در روزهای بد، می‌توانید به اندک مواردی که خوب پیش رفته‌اند فکرکنید-حتی چیزهایی بی‌اهمیت و جزئی . این کار به شما کمک می‌کند این افکارکه  “اوضاع هیچ وقت کاملاً بدنیست” را پیدا کنید.

6-پروژه‌هایی که سرکار با آن‌ها درگیر هستید واین که آن‌ها چطور با مفهوم وعلاقۀ زندگیتان مرتبط هستند، لیست کنید. اگر درکارتان تقریباً هیچ مسئلۀ معنی‌داری ندارید، چطور می‌توانید چند کار دیگر که برایتان مفهوم دارد به دست بیاورید؟ در مورد جهت‌گیری‌های جدید و ممکن با مدیر خودتان صحبت کنید.

7- فکر کنید امروز بهترین روز زندگیتان است. مقدار زیادی کار را به نتیجه رسانده‌اید و انرژی همینطور جریان دارد. در چنین روزهایی از اشتیاقتان بهره‌برداری کنید.

8-هر روز یا هر هفته، وقتی به عنوان زمان تمرکز کنار بگذارید (مثلاً روزانه 20 دقیقه یا هفته‌ای 2 ساعت) در اتاقتان را ببندید. تلفن‌هایتان را جواب ندهید به کارمندانتان خبر دهیدکه در دسترس نخواهید بود و کاری مهم و متمرکز را انجام دهید. این زمان را در جدول برنامه‌ریزی‌تان قرار دهید.از قبل لیستی مداوم از پروژه‌ها و کارهایی که باید در زمان تمرکزتان انجام شوند، درست کنید. موفقیت‌های کوچک در پروژه‌های بزرگ به حفظ انگیزۀ شما در طولانی‌مدت کمک می‌کند.

9- اندازۀ عملکرد را درنظر بگیرید. هر پروژۀ بزرگی را می‌توان به گام‌های کوچک‌تر وقابل انجام شکاند. کار را با تهیۀ لیستی از این گام‌ها شروع کنید. اگر گام اول را کاری نسبتاً ساده قرار دهید، مطمئناً می‌توانید گام بعدش را هم بردارید، موفقیت بی‌نهایت به انگیزه می‌افزاید.

10-یک تیم انگیزۀ شخصی بسازید. به سه یا پنج نفری که می‌توانید رویشان حساب کنید-افرادی که به آن‌ها اعتماد دارید و به شما حس خوبی می‌دهند و معمولاً می‌توانند سرحالتان بیاورند-فکر کنید. این‌ها باید افرادی باشند که به شما الهام می‌دهند.گفتگویی صادقانه و صریح با این افراد داشته باشید و به آن‌ها خبر دهید که می‌خواهید مقداری برنامه‌ریزی آتی انجام دهید. از آن‌ها بپرسید دوست دارند در تیم انگیزۀ شخصی شما باشند که درصورت نیاز با آن‌ها تماس گرفته شود یا نه. پیشنهاد جبران و انجام همین کار را برای آن‌ها بدهید.

11-به دنبال الگویی برای رقابت بگردید. بهترازآن، به چند نفری که آن‌ها را به خاطر سطح انگیزه و توانایی ذاتی‌شان در رهبری تحسین می‌کنید، بنگرید. اگرآن‌ها را خوب می‌شناسید، می‌توانید از آن‌ها مشورت بخواهید یا حتی ازآن‌ها بخواهید نقش مربی شما را بازی کنند، بفهمید چه چیزی آن‌ها را در زمان‌های مشکل سرپا نگه می‌دارد.

خلاقیت

همانطورکه بر روی جستجو وافزایش انگیزه درونی‌مان کار می‌کنیم، اغلب متوجه می‌شویم که با دیدی تازه و نظراتی تازه به مسائل نزدیک می‌شویم. اشتیاق به جرقه‌زدن خلاقیت کمک می‌کند.رهبران عالی باهوش هیجانی بالا همواره به دنبال بهترکردن مسائل و در نتیجه افزودن ارزش به سازمان هستند. بدون انگیزه، خلاقیت و تفکر منعطف، ارزش همکاری‌هایمان محدود است. بایدیاد بگیریم به ارزش بیافزاییم و ایده‌های جدید در خودمان و دیگران را تشویق کرده، قضاوت‌ها‌ی منفی را عقب انداخته و مدافع چنین ایده‌های تازه‌ای باشیم. این مسئله شامل این است که به کارمندانمان اجازه دهیم با برداشتن مرزها، خارج از جعبه فکر کنند و انرژی و انگیزه کارکنانمان کار را به دست بگیرد.

1-نسبت به ایده‌ها روی باز داشته باشید. درانتقاد کند عمل کنید و هیچ‌وقت بلافاصله نگویید که ایده‌ای عملی نخواهد شد. حالا این ایده، هرچقدر هم که دیوانه‌وار باشد.

2-واقعاً به پیشنهادات و نظریات دیگران گوش دهید. فکر نکنید خودتان تمامی جواب‌ها را دارید یا اینکه وضعیت فعلی، تنها راهکار است.

3-از ارائه‌دهندۀ ایده بخواهید اطلاعات بیشتری به شما بدهد، به ایده فکر کنید و به دیگران بگویید آن‌ها هم به ایده‌ها فکر کنند. حتی اگر کل ایده قابل انجام نباشد،کدام بخش آن شدنی است؟

4-افراد را تشویق کنید با یکدیگر همکاری کنند چون اغلب ایده‌های خوب از درون همکاری بیرون می‌آیند.

5-جلسات ایده پراکنی سازمان‌دهی شده با ناظران آموزش دیده یا کسی از کارکنانتان که این مهارت را می‌داند یا می‌تواند یاد بگیرد، برگزار کنید. برای کیفیت ایده‌ها- حتی ایده‌های عجیب و غریب- فشار بیاورید.

6-از تحلیل‌های «فرآیندی» برای تهییج گروهی که ممکن است گیرافتاده باشد، استفاده کنید. تحلیل‌های فرایندی نظراتی دربارۀ مسائل نهفته پشت رفتارها یا عبارات خاص هستند. به دنبال دلایل چرایی بروید.

7-افراد را برای انجام همکاری‌ها، تصدیق کرده و به آن‌ها پاداش دهید. هیچ‌وقت حق ایدۀ دیگران را به نام خود  نکنید و همواره ایده‌های خوب را تصدیق کرده و پاداش دهید. ایده‌هایی که اجرا می‌شوند، باید پاداشی ملموس دریافت کنند.

8-خارج از زمینه‌های تخصصی خود مطالعه کرده و به دنبال راه‌هایی برای ارتباط‌دادن اطلاعات به کار یا شغلتان باشید.

9-پشتکار کلید اصلی و  راز رسیدن به هدف می باشد، داستان جالب پشتکار را در لینک زیر بخوانید :

داستان شیرین پشتکار (رمز پیروزی )

هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام اول- نگرش

هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام دوم-لیزر باش

هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام سوم- تکنیک زندانی و اعدام

هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام چهارم -شور زندگی

هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام پنجم- سکه جادویی

هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام ششم -خودشناسی در مشکلات

هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام هفتم -پشتکار

داستان زیر در رسیدن شما به اهدافتان کمکتان می کند :

داستان شجاعت پرواز

 

 

 

 

رهبری کاریزماتیک

رهبری کاریزماتیک و کاریزما چیست؟

کاریزما، در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته می‌شود که  به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوق‌العاده است. این اصطلاح اغلب در علوم سیاسی و جامعه‌شناسی به کار برده می‌شود تا زیرمجموعه‌ای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود می‌توانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، توصیف کنند. اما خبر خوب اینجاست: کاریزما یک خصیصه اکتسابی است. شما اگر فرد کاریزماتیکی نیستید، می‌توانید آن را بدست آورید…

شخصیت کاریزماتیک، به کاراکتری گفته می‌شود که به سبب داشتن برخی ویژگی‌ها الگوی سایرین محسوب می‌شود و حتی می‌تواند برای آن‌ها الهام بخش هم باشد. شخصیت‌های کاریزماتیک که در دنیا زیاد پیدا نمی‌شوند، افرادی هستند که می‌توانند با قدرت خود جمعیت زیادی را تحت تاثیر قرار دهند و آن‌ها را به سمت و سوی خود جذب کنندو بسیار جذاب و دوست داشتنی هستند.

 

7ویژگی افراد کاریزما در محیط کار – هنر جذاب بودن

1-در ارتباط با مخاطب تماس چشمی برقرار می کند.

 

2-با اشتیاق به حرفهای طرف مقابل گوش می دهد.

 

3-خوبی های طرف مقابل رانوازش و تحسین می کند.

 

4-شمرده و واضح صحبت می کند.

 

5-همیشه در حال یادگیری است و بر دانش خود می افزاید.

 

6-بیش از گرفتن می بخشد.

 

7-حتی در شرایط سخت لبخند می زند.

 

رهبر کاریزماتیک کیست؟

رهبر کاریزماتیک ، کسی است که دارای قدرت و جاذبه الهام بخش به پیروان باشد. این توانایی و قدرت را رهیر فقط و فقط با استفاده از نیروی تعهد و شخصیت خود به دست می آورد. در این نوع رهبری نیت ، دریافت پاداش مالی و یا به کاربردن زور، جایگاهی ندارد. ویژگی های منحصر به فرد رهبر کاریزماتیک در ادامه آمده است:

ویژگی های منحصر به فرد رهبر کاریزماتیک

  • اعتماد به نفس؛ رهبر کاریزماتیک ، با اعتماد به نفس است. به هدفش ایمان دارد. از روی علم و آگاهی در راه رسیدن به اهدافش قدم بر می دارد.
  • تسلط بر نفس خود؛ شخصیت کاریزما بر خواهش های نفسانی خود تسلط دارد. می تواند خشم و عصبانیتش را کنترل کند.
  • تسلط بر امور؛ یک رهبر کاریزماتیک بر امور اطرافش احاطه کامل دارد. با ذهن باز و گسترده تمامی امور را پیگیری می کند. از اوضاع و شرایط مجموعه و افرادش مطلع است.
  • قاطعیت در تصمیم گیری؛ رهبر کاریزما برپیرامونش تسلط کامل دارد. به اطلاعات بالا دست و پایین دست مجموعه تحت نفوذش آگاهی دارد. نیاز شخصی افراد را می شناسد. نقاط قوت و ضعف برنامه اش را می داند. او قادر است به موقع ، تصمیم درست را اتخاذ و اجرا کند.
  • شجاعت مداوم و پیوسته؛ فرد کاریزما شجاع است. نترس و دلیر است. او مسئولیت موفقیت ها و شکست هایش را گردن می گیرد. شکست و ناکامی هایش را به گردن اعضا نمی گذارد.
  • شخصیتی قابل احترام و با عزت نفس ؛ فرد کاریزما با تقویت ویژگی های شخصیتی در درونش خصوصا ویژگی مهم عزت نفس در جمع می درخشد و افراد برای چنین فردی احترام  زیاد قائلند.

 

 

 

مدیریت خشم

خشم یکی از چالش‌برانگیزترین احساسات برای اکثر ماست و این برانگیختگی به مدت چند ساعت یا حتی چندین روز ممکن است در ما باقی بماند در این مدت، اگر چیز دیگری ما را خشمگین بسازد، واکنش شدیدتری نشان خواهیم داد. زیرا پیش از این برانگیخته و خشمناک شده‌ایم. این تا حدودی روشن می‌نماید که چرا برخی مردم بیشتر از سایرین با کنترل خشم خود مشکل دارند. خشم برخاسته از این احساس است که آنچه برایمان عزیز و ارزشمند است (حتی ایده یا پروژه‌ای) در معرض نوعی تهدید یا خطر قرار گرفته است. 

سرکوب خشم یا انفجار آن به شکلی خشونت‌آمیز، هر دو تهدیدهایی برای سلامت محسوب می‌شوند و معمولاً واکنش‌هایی در برابر این رفتارها به وجود می‌آید. انسان‌های با هوش هیجانیEQ آموخته‌اند که چگونه روش‌های مناسبی برای مقابله با خشم پیدا کنند.

همیشه به خود اجازه احساس خشم دهید. بدون اینکه آن را سرکوب یا آشکار کنید ،ابراز خشم با روش الگوی رفتار قاطع به جای پرخاشگری ،روشی درست و منطقی برای برخورد با خشم می باشد.

اگر نیاز به دانلود فایل صوتی مهارت مدیریت خشم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:

دانلود فایل صوتی مهارت مدیریت خشم

 

روشهای کاربردی برای مدیریت خشم

 

آلبرت آلیس روانشناس امریکایی درمدل ABC عنوان می کند که این عوامل بیرونی یا دیگران نیستند که ما را ناراحت می کنند بلکه “باورهای غیرمنطقی” ما است که موجب ناراحتی ما می شود.

مدل ABC را با یک تجربه واقعي که اخیراً برای خودم پيش آمد توضیح می دهم:

حدود يك ماه قبل برای سفر برنامه ريزي كرده بودم، از بليط هواپيما و محل اقامت گرفته تا افراد و مكانهايي كه در اين سفر بايد ملاقات كنم. در روز موعود از ابتدا همه چیز بد پیش رفت، کارهای فوری اما غیرضروری در محل کار، ناهماهنگی همکاران و غرزدن های مداوم رئیس، تحلیل رفتن انرژی و اعصاب من، دیر رسیدن اسنپ و در آخر، تصادف دو خودرو دقیقاً در جلوی اسنپ کرایه ای من در بزرگراه به سمت فرودگاه؛ همه چیز دست به دست هم داد تا من از پرواز جا بمانم.

طبیعتاً اگر با رویکرد عقلانی و مدل ABC آشنا نشده بودم شروع به جستجوی مقصر می کردم: رئيسم، همكارانم، محل كار و شغلم، سیستم حمل و نقل، كشورم، شانس بد من و … ، اما با اين روش مسئله را طور ديگري تفسير کردم:

«… به هر حال این پیشامد بسیار ناخوشایند رخ داده و من هم به لحاظ زمان و هم هزینه متضرر شدم. اما باید سفرم را عملی کنم و اجازه ندهم موانع باعث تغییر برنامه ام شوند. از طرفی دنیا که به آخر نرسیده از پروازهای ساعت های بعد و یا اتوبوس استفاده می کنم. نهایتاً اینکه من سفرم را به خوبی و خوشی عملی کردم…»

 

شیوه عمل ABC:

یک جدول بکشیم با سه ستون. مشابه شکل زیر:

 

سعی کنیم رویدادی که اتفاق افتاده ، باورهایی که پس از مواجهه با آن رویداد در ذهن‌مان شکل می‌گیرد و سپس پیامد آن باورها (احساس یا رفتار نامطلوبی که بروز داده‌ایم) را بنویسیم.

مثال : از همسرم خیلی عصبانی ام

 

چه اتفاقی باعث عصبانیت در من شده؟ همسرم سالگرد ازدواجمان را فراموش کرده.(رویداد تحریک کننده)

فکر من در آن لحظه چیست؟ من برایش ارزشی ندارم. (باور من در آن لحظه)

نفرت –انزجار – دشمنی – (احساس من)

تو هیچوقت برای من ارزشی قایل نبودی – (رفتار من)

 

مثال : از همکارم عصبانی ام

چه چیزی باعث عصبانیت  من شده؟ همکارم به جای من ترفیع گرفته (رویداد تحریک‌کننده)

فکر من در آن لحظه چیست؟ کسی برای تلاش من ارزشی قائل نیست. (فکر و باور من در آن لحظه)

دشمنی- ناامیدی از اون مجموعه و دنبال کار بودن (احساس من)

خرابکاری سرکار – جواب سرد دادن به مدیر – دیر آمدن- زود رفتن (رفتار من)

 

 

مثال : فرزندم جانم را به لبم رسانده

امروز سر فرزندم فریاد کشیدم (رفتار من)

چه اتفاقی مرا تحریک کرد؟ فرزندم علی رغم تاکید من، درس نمیخونه . (رویداد تحریک‌کننده )

باور من در آن لحظه چه بود؟  بدبخت میشه – شغل نخواهد داشت  – بیکاری –معتاد – آس و پاس  و دزد خواهد شد (باور من)

 

حالا می رسیم به تحلیل نتایج
وقتی پس از چند روز، موقعیت‌های مختلف را با شرحِ رویداد، باور و پیامدشان ثبت کردیم، به نوشته‌هایمان نگاهی بیندازیم.
در این مرحله، باید در شیوه‌ تفکرمان به دنبال الگوهایی باشیم؛ به‌ویژه به این موضوع دقت کنیم که چگونه هر یک از این باورها، منجر به عواقب خاصی شده‌اند.
برای این کار، باید به صورت منطقی با خودمان بحث کنیم و عناصر این فرایند را به چالش بکشیم. به طور خاص، به دنبال فرضیاتی باشیم که اشتباه هستند.

 

در مثال اول،
احساس می کنم عصبانی ام. (احساس من)
چه اتفاقی باعث عصبانیت در من شده؟ همسرم سالگرد ازدواجمان را فراموش کرده. (رویداد تحریک کننده)
فکر من در آن لحظه چیست؟ من برایش ارزشی ندارم. (باور من در آن لحظه)
در بحثی که برای به چالش کشیدن باور انجام می دهیم، شاید در این مورد خاص بتوان گفت:
«من قضیه را بیش از حد بزرگ کرده‌ام. او در این مدت واقعا تحت فشار کاری بوده ولی همیشه و در هر فرصتی، دوست داشتنش را به من ابراز کرده. حالا اینکه تاریخ سالگردمان را فراموش کرده مسئله بزرگی نیست. هنوز هم می توانیم جشن بگیریم.»

 

همچنین می توانیم از خود بپرسیم:

آیا من همه فکت‌ها و واقعیت‌ها را در نظر گرفته‌ام؟
این فکر من هیچ استثنا و مثال نقضی ندارد؟
آیا مسئله را بیش از حد فاجعه‌سازی و بزرگ‌نمایی نکرده‌ام؟
آیا دیگران هم این باور را از من می‌پذیرند؟
آیا انتظاری که داشتم معقول بوده؟

 

مکتوب کردن افکار به کمک مدل ABC اگر هیچ کمکی هم به ما نکند، دست کم در ساده‌سازی مسئله برایمان مفید است. و کمترین دستاورد شفافیت افکار و الگوهای فکری برای ما، تسلط به احساسات و رفتار و در نتیجه افزایش عزت نفس است.

 

روانشناسي مثبت گرا معتقد است كه زندگي همه ما بهتر خواهد شد اگر اصول مدل ABC را فرا گيريم.

راه حل های موثر برای مدیریت خشم 

1-تکنیک بسیار کاربردی ABC را انجام دهید (پادکست مهارت مدیریت خشم بالا را گوش دهید) و با توجه به توضیحات پادکست ، ستون B را به طور مفصل شناسایی و ارزیابی نمایید.

 

2-محلی امن و مطمئن برای تنها بودن داشته باشید، مشغول کاری شوید که از قبل برنامه‌ریزی کرده بودید، می‌توانید ورزش کنید، بازی کنید. فیلم خنده‌داری ببینید یا کتابی طنزآمیز یا الهام بخش بخوانید.

3-به خود اجازه دهید برای مدت محدودی در این حال به فکر فرو روید، زمانی متناسب با دلخوری و ناراحتی خود تنظیم کنید که در آن زمان بتوانید به تلخی آن اتفاق بیاندیشید وقتی زمان تعیین‌شده به اتمام رسید، ماجرا را کنار بگذارید.

4-از برنامه‌های ریلکسیشن استفاده کنید.

5-فکر خود را از ماجرا آزاد کنید کاری وقت‌گیر و انرژی بر مانند گردگیری قفسه‌های دفتر یا بایگانی برگه‌ها ، تمیز کردن خانه یا شستن ماشین انجام دهید.

6-سرانجامی متفاوت و قابل قبول‌تر برای واقعۀ مذکور تصور کنید. همانطور که مشغول تصورکردن سرانجام دلخواه هستید، نخستین قدم را به سمت خلق آن برداشته‌اید.

7-بر مواردی که می‌توانید تغییرشان دهید، تمرکز کنید و ذهن خود را درگیر مواردی که نمی‌توانید تغییرشان دهید نسازید.

8-آتش‌بس موقتی میان خود و فردی که دعوایی قدیمی با او دارید، اعلام کنید. می‌توانید این آتش‌بش را هنگامی که اوضاع دارد وخیم می‌شود؛ به این نحو اعلام نمایید «الان من عصبانی هستم، پس بهتر است فعلاً دست نگه داریم و بعداً دوباره در این مورد صحبت کنیم» (زمانی را پیشنهاد دهید) سپس از آن محل بروید و خود را مشغول یکی از پیشنهادهای بالا کنید.

9-اگر عصبانیت نسبت به شخصی است که شما باید مرتب با او چشم در چشم باشید و حس می‌کنید که عصبانیت باعث سد راه روابط مناسب شما خواهد شد، جلسه‌ای ترتیب دهید و این مسئله را با وی مطرح کنید. این کار را تنها زمانی انجام دهید که آرام شده باشید، بعد از تکانه هیجانی، وقتی یکدیگر را ملاقات کردید، عصبانیت خود را به شکلی که سرزنش آمیز نباشد، بیان کنید. یعنی «وقتی گزارش‌ها دیر آورده می‌شود، عصبانی می‌‌شوم! چون نمی‌توانم کارم را انجام دهم» به جای آنکه بگویید «این اخلاقت که همیشه گزارش را اینقدر دیر بهم می‌دهی دارد دیوانه‌ام می‌کند»

در خصوص مورد 9 ، مهارت ابراز خشم با الگوی رفتار قاطع و کارآمد را یاد بگیرید ، دوره جامع تحلیل رفتار متقابل به روش TA در 17 جلسه کاربردی به شما کمک خواهد کرد.

لینک دوره جامع تحلیل رفتار متقابل TA

 

با خشم خود چه نکنیم!

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که شیوه سنتی تخلیه هیجان، یعنی خالی‌کردن خشم به وسیلۀ فریادزدن یا حمله‌کردن مؤثر نیست. در حقیقت برون‌ریزی یکی از بدترین شیوه‌ها برای آرام‌شدن است. زیرا به نقطه نظر کارشناسانه، اعمال خشمگینانه خود خشم بیشتری تولید می‌کنید. اگر شیوه‌های دیگر برای کاهش خشم مؤثر واقع نشدند فقط و فقط در آن هنگام می‌توانید با شخص مذکور رو به رو شوید، اما به شکلی آرام و مؤثر و تنها زمانی که می‌توانید خود را کنترل کنید با او روبه رو شوید.

پیشنهادهایی برای مقابله با خشم دیگران

دفاع کردن از خود در برابر خشم دیگران هم می‌تواند در ما ایجاد خشم کند. به ویژه اگر حملۀ شخصی بسیار خشونت‌آمیز باشد. اگر بتوانید آن را تحمل کرده و آرام بمانید، جملۀ کلامی بالاخره به پایان خواهد رسید. افرادی با هوش هیجانی اجازه نمی‌‌دهند دیگران آن‌ها را عصبی کنند، وقتی خشم آرام گرفت در فرد دیگر برای انجام یکی از کارهای زیر تمرکز کنید:

1-اگر لازم است عذرخواهی کنید.

2-اگر نیاز است توضیح دهید اما اگر فقط عذر و بهانه دارید، بهتر است تنها به عذرخواهی اکتفا نمایید.

3-راه‌حلی پیشنهاد دهید. بیندیشید که واقعاً چه کاری می‌توانید برای بهترشدن شرایط انجام دهید و آن را پیشنهاد کنید یا بپرسید «چه کار می‌توانیم انجام دهیم؟»

پیشنهادهایی برای پذیرفتن انتقاد:

برای اکثر ما سخت است که مورد انتقاد واقع شده یا زیر بار خشم کسی قرار بگیریم بدون اینکه آزرده، عصبانی یا شرمگین شویم. اگر با کنترل خود در این شرایط مشکل دارید، پیشنهادهایی در زیر ارائه شده است.

1-وقتی از طرف فرد دیگری مورد حمله قرار می‌گیرید، به خود بگویید «من می‌توانم این را تحمل کنم، قبلاً هم این کار را انجام داده‌ام و دوباره هم می‌توانم . من دلیل خشم او نیستم. من مشکلی ندارم. سالم هستم و آرام خواهم ماند» تکرار عبارت‌های مثبت به مغز منطقی شما کمک می‌کند کنترل احساستان را به دست گیرد.

2-اگر فکر می‌کنید مورد انتقاد قرار خواهید گرفت، سعی کنید قبل از آن زمان این موقعیت را تصور کنید. بلافاصله بعد از آن خود را در حال انجام تمرین‌های ریلکسیشن ببینید.

3-تصمیم بگیرید که از آن انتقادات و نظرات چیزی بیاموزید. به خاطر داشته باشید که این فرصتی برای رشد شماست. فرصتی تا بتوانید انسان عالی‌تری شوید.

4- به خاطر داشته باشید که برای آرام‌شدن، آرام و عمیق نفس بکشید.

5-حالت تدافعی به خود نگیرید، ساکت باشید خود را وادار به گوش‌دادن کنید.

6-بعد از شنیدن انتقاد، با خود در مورد احساسات و عکس‌العمل‌هایتان صادق باشید.اگر نمی‌توانید آن‌ها را با شخص انتقادگر در میان بگذارید بعداً در یادداشت‌های خود ثبتشان کنید.

7-درک خود را از آن چه فرد مقابل در موردتان گفته، جمع‌بندی کنید.

8-برای تغییر از خود تمایل نشان بدهید حتی اگر فرد منتقد اغراق کرده باشد، حرفش می‌تواند تاحدودی درست باشد.

برای یادگیری سایر مهارت های ده گانه زندگی روی لینک زیر کلیک کنید:

مهارت های ده گانه زندگی

 

 

 

مدیریت استرس ، اضطراب و سایر هیجانات منفی

مهارت مدیریت هیجانات منفی مثل استرس ، ترس، اضطراب ، نگرانی ، وحشت و هراس فرد را قادر میسازد تا در شرایط مختلف زندگی، واکنش مناسبی نسبت به رویدادها داشته باشد و بتواند زندگی موفق تری را تجربه کند. قطعا میزان بیش از حد این هیجانات منفی منجر به ضعف سیستم ایمنی، افزایش بیماری‌های مزمن، ضعیف‌شدن حافظه و مهارت‌های شناختی می‎‌شود و نیازی به اشاره نیست که روابط را نیز تضعیف می‌کند، افراد با هوش هیجانی بالا، تلاش می کنند تا با خودشناسی، آگاهی و دانایی خود را در این زمینه افزایش دهند و در نهایت شخصیتی سالم همراه با آرامش برای خود بسازند.

در این سلسله آموزش ها ( در 5 پادکست جداگانه )به هیجانات منفی زیر اشاره شده است و توضیحات لازم برای معالجه ، درمان ، کنترل و اداره انواع احساسات و هیجانات منفی ارائه شده است

1-استرس  Stress

2-ترس Fear

3- اضطراب Anxiety

4- نگرانی Worry

5- هراس Phobia

6- وحشت Panic

اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت اول دارید روی لینک زیر کلیک کنید:

لینک دانلود فایل صوتی قسمت اول

اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت دوم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:

لینک دانلود فایل صوتی قسمت دوم 

اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت سوم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:

لینک دانلود فایل صوتی قسمت سوم

اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت چهارم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:

لینک دانلود فایل صوتی قسمت چهارم

اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت پنجم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:

لینک دانلود فایل صوتی قسمت پنجم

 

همه ما برای ارزیابی صحیح از حالات روانی خود نیاز داریم که خودآگاهی و دانایی بیشتری نسبت به انواع احساسات و هیجانات منفی که طول روز تجربه می کنیم و روند رشد و پیشرفت ما را مختل می کند بدست آوریم.

1-استرس  Stress

فرض کنید که هفته بعد امتحان دارید.

یا این‌که می‌دانید فردا صبح یک مصاحبه شغلی مهم دارید.

یا یک چک خیلی مهم با مبلغ بالا دارید که دو روز بعد باید نقد شود.

در چنین شرایطی  وقتی می‌گویید به من استرس وارد شده ممکن است منظورتان این باشد که یک عامل بیرونی وجود دارد که برای شما، تنش ایجاد کرده است، منظور شما از استرس، پاسخ بدن به عامل استرس زا و فشارهای محیط است.

تشخیص استرس مفید از غیر مفید

تشخيص اينکه استرس ما در چه حدی است و اينکه آيا اين استرس مفيد است يا آثار منفی روی کار و زندگی ما دارد گاهی مشکل است.

برای تشخيص بين اين دو حالت، بهترين کار اين است که دقت کنيم ببينيم به واسطه استرسی که داريم کار و مسئوليتی را که در حال انجام آن هستيم خوب انجام می دهيم يا نه؟ اگر خوب انجام می دهيم، استرس ما مفيد است.

مثلا برای کنکور مقداری استرس داريم و همان باعث مي‌شود برنامه ریزی بیشتری داشته باشیم تمرکز بیشتری روی موضوع  داشته باشیم و بهتر درس بخوانیم ، اما اگر آن استرس برای ما آنقدر مشغله ذهنی ايجاد می کند که مدام درگيری فکری داريم و حتی دچار تپش قلب می شويم، تمرکزمان را از دست می دهيم و…. يعني استرس مان بيش از اندازه شده و ديگر مفيد نيست. يا زمانی که اين استرس باعث ايجاد ناراحتي زياد و سلب آسايش دايمی ما شود هم مشخص می شود که از ميزان طبيعی فراتر رفته است ، در واقع استرس به میزان کم مثل نمک برای غذای زندگی لازم است ولی قطعا زیادی آن باعث شوری غذا می شود.

 

2-ترس Fear

احساسی است که بین انسان و حیوان مشترک است، ترس زمانی است که خطر واقعی است مثل آتش سوزی ، سقوط هواپیما و زلزله و …..

3- اضطراب Anxiety

اضطراب (برخلاف ترس) زمانی است که خطر واقعی نیست ، در اینگونه موارد همه چیز نرمال است ولی افراد احساس و هیجان منفی را در قالب اضطراب تجربه می کنند ، مثل اینکه هواپیما در حال صعود است ،مسافران در کمال آرامش مشغول خواندن روزنامه یا صرف قهوه هستند و همه چیز نرمال است، ولی افراد دچار اضطراب به دلیل خاطرات دوران کودکی و پیش نویس زندگی (لایف اسکریپت ) دچار احساسات و هیجانات منفی می شوند .

4- نگرانی Worry

نگرانی مانند خشم پدیده ای آموخته شده است و در واقع به الگوهای گذشته ما برمی گردد، مثل اینکه وقتی مسافری در سفر دارید دچار نگرانی های بی مورد می شوید و افکار منفی تا رسیدن آن فرد به مقصد شما را رها نمی کند

5- هراس Phobia

هراس یا فوبیا یک هیجان منفی مثل سخنرانی در جمع  می باشد، فردی که دچار این هیجان منفی می شود دارای علائمی مثل لرزش دست ، لرزش صدا ، عرق کردن و سرخ شدن صورت می شود

6- وحشت Panic

این نوع هیجان منفی بسیار شدید می باشد وگاهی به صورت حمله عصبی یا پنیک اتک فرد را دچار وحشت میکند و با علائمی مثل احساس خفگی ،فرد را درگیر می کند .

علل و عوامل اصلی انواع هیجانات منفی

 

1-عامل ارثی و ژنتیک

2-عامل روانی واجتماعی و تربیتی

 

 در حالت دوم که کاملا پدیده ای آموختنی میباشد به محیط تربیتی دوران کودکی، محیط اجتماعی ، باورها ، برداشت ذهنی افراد از پدیده مورد نظر و نحوه ارزیابی برمی گردد .

با هیجانات منفی مقابله کنيم يا از آن فرار کنيم؟

 

هرکسي با هیجانات منفی خود به روشي برخورد مي‌کند؛ بعضي ترجيح مي‌دهند از کنار آن رد شوند. برخي سعي مي‌کنند از آن دوري يا به عبارتي اجتناب کنند و برخي هم ترجيح مي‌دهند با آنها رودررو شوند و با آنها مقابله کنند .

اول از همه بايد گفت فرار و اجتناب از موقعيت‌هاي اضطراب‌زا نه‌تنها مشکل را بهتر نمي‌کند بلکه آن را تشديد هم مي‌کند عدم رو در رو شدن با موقعیت اضطراب زا باعث میشود هرگز نتوانیم از اضطراب آن مسئله در امان باشیم و حتی فکر کردن به آن موقعیت هم دوباره ما را دچار تنش و اضطراب کند .

در صورتی که اگر در آن موقعیت قرار بگیریم متوجه میشویم آنقدر ها هم که فکر میکردیم موقعیت خطیر و آزارنده نبوده و مقابله با آن شرایط موجب تعمیم موقعیت اضطراب زا به موقعیت های دیگر شود .لذا در پادکست های فوق راههای معالجه ، درمان و کنترل هیجانات منفی ارائه و پیشنهاد شده است.

در 5 پادکست بالا توضیحات مبسوطی ارائه شده که حتما برای شما مفید خواهد بود

 

فایل صوتی قسمت اول

 

در قسمت اول  در خصوص  6 مورد از انواع احساسات وهیجانات منفی (استرس ، ترس، اضطراب ، نگرانی ، وحشت و هراس ) توضیحاتی ارائه شده است

همچنین به چرایی ، علل و عوامل تجربه این احساسات و هیجانات منفی اشاره شده است

 

فایل صوتی قسمت دوم

 

در قسمت دوم به اضطراب ادراکی که عامل ایجاد آن روانی و اجتماعی می باشد پرداخته شده است ، مطالب عنوان شده در این جلسه به شما کمک می کند ، خودآگاهی بیشتری در مورد اطلاعات غیر واقع بینانه و باورهای اشتباه پیدا کنید

در خصوص 3 پدیده بسیار مهم مرگ ، تنهایی و تصمیمات مهم زندگی که در بیشتر موارد عامل اصلی اضطراب می باشد توضیحات جامعی ارائه شده است

همچنین در این بخش به عملکرد مغز در قسمت پسین ، میانی و پیشین اشاراتی شده است

 

فایل صوتی قسمت سوم

 

در قسمت سوم که ادامه مباحث جلسه دوم می باشد ، در خصوص نظام ارزیابی درست و بالغانه ، باورهای اشتباه و غیرواقع بینانه و نظام ارزشی افراد با شخصیت سالم مطالبی مفید ارائه شده است

 

فایل صوتی قسمت چهارم

 

در قسمت چهارم به چگونگی، درمان ، معالجه، کنترل و اداره انواع هیجانات منفی پرداخته شده است و در نهایت تکنیک هایی ارائه شده است 

 

فایل صوتی قسمت پنجم

 

در قسمت پنجم به مدیریت استرس پرداخته شده است ،استرس هایی که مربوط به سبک زندگی افراد با توجه به شرایط کنونی اتفاق می افتد ، مثل تحویل یک پروژه کاری در موعد مقرر ، کنکور ، پایان نامه یک دانشجو و ….

همچنین توضیحات کاملی در خصوص ماتریکس آیزنهاور جهت برنامه ریزی ، اقدام و پیشبرد کارها در جهت کاهش استرس و حفظ آرامش ارائه شده است.

 

لازم به ذکر است با توجه به سبک زندگی امروزه بخش مهمی از مدیریت هیجانات منفی، برخورد با استرس است. سال‌هاست که ما از اثرات مخرب فشار بیش از حد اطلاع داریم و هشدارها همه جا هستند. استرس بیش از حد منجر به ضعف سامانۀ ایمنی، بیماری‌های مزمن، ضعیف‌شدن حافظه و مهارت‌های شناختی می‎‌شود و نیازی به اشاره نیست که روابط را نیز تضعیف می‌کند با این حال هنوز هم سعی داریم از حد خودمان فراتر برویم.

 

چرا دچار استرس می شویم ؟

 

منبع استرس می‌تواند بیرونی (سررسید پروژه‌ها و کارها) یا درونی (من باید فلان کار و فلان کار را انجام دهم) باشد. بعضی از منابع استرس تحت کنترل ما هستند و بعضی خیر. هیچ یک از ما نمی‌توانیم استرس‌هایی را که تحت کنترلمان نیستند، از میان برداریم: مثل تعدیل نیروی کار سازمان ، اما می‌توانیم انتخاب کنیم که مسئولیت آن چه تحت کنترل ماست، بپذیریم و برای کاهش اثرات منفی و تطبیق خود با شرایطی که تحت کنترل ما نیستند، تلاش کنیم.

مطالعات به روشنی نشان می‌دهند کسانی که تمام انرژی‌شان را صرف یک بخش از زندگی‌شان می‌کنند، تأثیرات استرس را آسان‌تر نشان می‌دهند. داشتن دلبستگی‌های متعدد که زمان و نیروی خود را صرف آن کنیم، موجب می‌شود که اگر چیزی در یک زمینه خوب پیش نرفت (که غیرقابل اجتناب هست) بتوانیم در برابر آن آشفتگی مقاومت کنیم زیرا چیزهای دیگری داریم تا به وسیلۀ آن‌ها هویت و لذت کسب کنیم. کسانی که هویت خود را وقف جای خاصی مثل سازمانشان می‌کنند، در دوران سختی صدمۀ شدیدتری به آن هویت می‌زنند. تعدیل نیروی کار، شکست یک پروژه یا «انتقال افقی» می‌تواند هویت ما را به کلی مخشوش کند.

تعادلی در زندگی خود ایجاد کرده و زمانی را به فعالیت‌های شخصی خود اختصاص دهید، در این صورت انرژی بیشتری خواهید داشت و احساس شکست کمتری در صورت درست پیش نرفتن کارها خواهید کرد.

 

پیشنهادهایی برای کنارآمدن مناسب با استرس

 

1-از انکارکردن دست بردارید. اعتراف کنید که استرس دارید و نمی‌توانید همه چیز را کنترل کنید. گوش به زنگ زمانی‌هایی باشید که انرژی یا تمرکز خود را از دست می‌دهید: این‌ها نشانۀ این هستند که شما می‌بایست الگوی رفتاری خود را تغییر دهید.

 

2-باور کنید که شما فردی پویا و در حال تغییر هستید. همان‌طور که دنیا هم قابل تغییر است. انعطاف‌پذیر بودن به جای پا در یک کفش کردن و امتناع از تغییر، کلید مهم خنثی‌کردن تأثیرات استرس است.

 

3-اهداف واقع‌گرایانه‌ای برگزینید. آنچه را که واقعاً مهم است انتخاب کرده و بقیۀ «اجبارها»یتان را رها کنید.

 

4-وقتی به کمک نیاز دارید از دیگران درخواست همیاری کنید و از «نه» گفتن در قبال هر چیزی که با اولویت‌های شما همخوانی ندارد، نهراسید.

 

5- در هر شرایطی، حداقل یک روز از محیط کار یا منبع اصلی استرس دور باشید.

 

6-از تمرین‌های ریلکسیشن برای آرام‌کردن خود استفاده کنید.

 

7-ورزش کنید به جای آن که با وقت‌گذاشتن بیش از اندازه خود را از نفس بیاندازید. نرمش‌های معمولی در حقیقت به شما زمان بیشتری خواهند داد زیرا به طور چشمگیری انرژی شما را افزایش می‌دهند.

 

8-حداقل هفته‌ای یکبار در یکی از فعالیت‌هایی که از آن لذت می‌برید و شما را آرام می‌کند، شرکت کنید. هر سرگرمی لذت‌بخش یا تفریحی می‌تواند این تأثیر را داشته باشد. سعی کنید که این فعالیت چیزی کاملاً متفاوت با زمینۀ کاریتان باشد تا بتواند بخش‌های دیگر وجودتان را تقویت کند.

 

9-به اندازۀ کافی بخوابید کارهای دیگر را کنار گذاشته و زودتر به رختخواب بروید.

 

10-کتابی خوب در زمینۀ مدیریت استرس بخوانید و آنچه را گفته، تمرین نمایید.

 

مهارت های ده گانه زندگی را در لینک زیر بیاموزید 

مهارتهای ده گانه زندگی طبق توصیه سازمان بهداشت جهانی

خودشناسی به شما کمک می کند تا با پیش نویس زندگی خود آشنا شوید و اطلاعات و باورهای درست و مناسب را جایگزین پیش فرض های اشتباه نمایید. 

دوره جامع تحلیل رفتار متقابل TA روشی برای خودشناسی و آشنایی کامل با مهارهای سطح ناخود آگاه و پیش نویس زندگی می باشد و به شما کمک می کند زندگی موفق تری را تجربه کنید 

 

 

 

 

مدیریت بر دیگران

 

برای مدیریت بر دیگران باید از مدیریت بر خود آغاز کرد :

كتاب هاي مديريت معمولا درباره شيوه مديريت كردن بر افراد ديگر بحث مي كنند. ولی موضوع اصلی و فراموش شده علم مدیریت در واقع مديريت كردن خود به منظور اثربخش شدن و تاثیرگزاری  می باشد.

 دراکر که از او به عنوان پدر علم مدیریت مدرن یاد می شود، معتقد است، اين كه يك نفر واقعا بتواند ديگران را مديريت كند، به هيچ وجه به قدر كافي ثابت نشده است.

اما شخص هميشه مي تواند خود را مديريت كند. در واقع مديراني كه براي اثربخش شدن خود را ، مديريت نمي كنند احتمالا نمي توانند دستياران و زيردستان خود را مديريت كنند. مديريت عمدتا با الگوسازي انجام مي شود. آنان كه نمي دانند در شغل و كار خود چه گونه خود را اثربخش كنند الگو و سرمشق غلط مي شوند.

فلسفه وجودی مدیران در سازمان ها تسهیل امور و پیشبرد کارهاست. پیتر دراکر، بر این باور است که «نقطه‌ي شروع بحث مديريت اين است كه بايد اثربخش بود» و اثربخشی آموختنی است و مدیران باید «اثربخش‌شدن را بیاموزند». دراکر کتاب «مدیر اثربخش» خود را بر پایه این دو نکته کلیدی بنا نهاده و نگاشته است.

در پیش گفتار کتاب، به قلم دیوید کالینز نویسنده کتاب «ساختن برای ماندن» می خوانیم،

دنیا را به دو شیوه می توان تغییر داد: با قلم ( کاربست اندیشه)، یا با شمشیر(کاربست زور).

دراکر راه نخست را برگزیده و ذهن و اندیشه هزاران شمشیردار را متحول کرده است.

کالینز همچنین می نویسد، من و جري پوراس در جريان پژوهش هاي مربوط به كتاب ساختن براي ماندن به شركت هاي بزرگي برخورديم که متاثر از نوشته هاي دراكر بودند، از جمله مرك، پراكتر اند گيمبل، فورد، جنرال الكتريك، و موتورولا. هنگامي كه اين اثرها را با اثري كه بر هزاران سازمان مختلف گذاشته- از ادارات پليس گرفته تا اركسترهاي سمفوني، تا سازمان هاي دولتي و بنگاه هاي كسب و كار- جمع كنيم آن گاه نمي توان از اين نتيجه گيري غافل شد كه دراكر يكي از اثرگذارترين چهره هاي سده ي بيستم است.

در کتاب مدیر اثر بخش دراکر می گوید:

براي اين كه شخص در حدي مقبول اثربخش باشد كافي نيست كه زیرك باشد، مطلع باشد، يا زياد كار كند. اثربخشي چيز ديگري است، چيزي متفاوت .اما لازمه ي اثربخش شدن داشتن استعدادهاي خاص، قابليت هاي خاص، يا آموزش هاي خاص نيست. در مقام مديريت، اثربخشي مستلزم انجام كارهاي خاص، و كاملا ساده است.

اثربخش شدن مشتمل بر يك رشته كارهاي كوچك است، اما اين كارها «مادرزاد» و ذاتي نيستند. من در ۴۵ سالي كه در مقام مشاور با شمار زيادي ازمديران انواع سازمان ها- بزرگ و كوچك، كسب و  كار، ادارات دولتي، اتحاديه هاي كارگري، بيمارستان، دانشگاه؛ آمريكايي، اروپايي، آمريكاي لاتين و ژاپني- كار كرده ام كسي را نديدم كه ذات او اثربخش باشد . همه مديران اثربخش براي اثربخش شدن تعليم ديده بودند و همه آنها بعدها بايد آن قدراثربخشي را تمرين كنند كه به عادت تبديل شود. اما همه  كساني كه براي اثربخش شدن تلاش كردند در كار موفق شدند.

نویسنده در این کتاب بر تاکید برخی صاحب نظران که مدیر را فردی همه فن حریف می خواهند خط بطلان کشیده می گوید، باید یاد بگیریم سازمان ها را چنان بسازیم که هر کس که در یک رشته مهم توانمند است، بتواند توانمندی خود را به کار گیرد. اما نمی توانیم توقع داشته باشیم با دشوار کردن معیارهای توانمندی، عملکرد مدیر را به سطح مطلوب برسانیم، چه رسد به این که توقع داشته باشیم همه سازمان از افراد با استعداد و توانمند، در همه ابعاد پر شود.

او همچنین از یکسو نگری نسل جدید انتقاد کرده، می گوید، امروزه یکی از ضعف های جوانان بسیار تحصیل کرده تمایل به چیره دست شدن در یک تخصص محدود و تظاهر به بیزاری از حوزه های دیگر است. اگر شخص حسابدار لازم نیست به کنه روابط انسانی آگاه باشد، اگر مهندس لازم نیست به ریزه کاری تبلیغ برای یک فراورده  نامی در بازار آگاه باشد اما شخص دست کم مسئولیت این را دارد که بداند این حوزه ها مربوط به چیست و علت وجودی آنها چیست، و سعی دارند چه کنند. چنین انسانی با متخصص همه کاره، که بسیار نایاب است، خیلی فرق دارد. اما ما باید یاد بگیریم که چگونه از کسانی که در یکی از این حوزه ها مهارت دارند استفاده کنیم. معنای این حرف اثربخشی است.

آینده نگری، اعتماد به نفس، جرات و جسارت مدیر، به بیان دیگر آن چه اینجا توليد مي شود رهبري است، نه پيشگامي در ذكاوت و نبوغ، بلكه پيشتازي در تعهد به كار، داشتن عزم راسخ، و داشتن هدف جدي.

برای یادگیری مهارت مدیریت بر دیگران ، لازم است به خودشناسی عمیقی در مورد خودمان دست پیدا کنیم .

 برای خودشناسی و یادگیری مهارت مدیریت بر خود ودیگران لینک زیر را مطالعه کنید

 

 

مدیریت بر خود

خودکنترلی بر پایه ی رفتار مثبت ما با خودمان و اطلاعات کافی از خود برای اتخاذ تصمیمات درست در مورد این که چطور با احساسات کنار بیایم ، بنا شده است بخش متفکر مغز می تواند در مورد احساسات تصمیم گیری کند  نیازی نیست که همه ی احساسات ابراز شوند ، اما نباید همه ی آن ها را هم پنهان کرد.

انسان های با هوش هیجانی بالا ، احساساتی را که مناسب است ابراز می کنند و با احساساتی که نمی توانند ابرازشان کنند، کنار می آیند . آنها خودکنترلی را به شکل متعادل استفاده می کنند و همواره از دید دیگران به عنوان انسانهای صبور شناخته می شوند که بیشتر از سایرین به در میان گذاشتن عقایدشان با دیگران و گوش دادن به آنها تمایل دارند ، کمتر از دیگران در درگیری ها دخیل اند و دوست داشتنی تر هستند . وقتی ما به اندازه کافی خودکنترلی داشته باشیم ، می توانیم حالات روحی خود را هم به خوبی مدیریت کنیم .

 

کمبود خودکنترلی در دو وضعیت می‌تواند مشکل‌ساز باشد:

1-این که نتوانیم به اندازه کافی احساساتمان را کنترل کنیم یا ندانیم چگونه به شکل مناسبی آن‌ها را کنترل کنیم یا به این نکته توجه نداشته باشیم که این احساسات افسار گسیخته چه تأثیری بر دیگران می‌گذارند.

2-این که بیش از اندازه آن‌ها را کنترل کنیم، انکار یا پنهان‌کردن احساسات هم به اندازه بروز بی جای آن مشکل‌ساز است.

داشتن احساساتی مانند خشم، ناراحتی و اضطراب کاملاً طبیعی است. همانطور که احساساتی مانند عشق و لذت، طبیعی هستند. اما برای عدۀ زیادی از مردم، خودکنترلی به منزلۀ سرپوش گذاشتن بر احساسات، تمایلات و حساسیت‌هاست که دیگران آن را سردمزاجی یا ناتوانی در برابر احساسات قلمداد می‌کنند. شاید این غلط‌اندازترین بُعد هوش هیجانی در محل کار باشد.

بسیاری از مردم با احساسات منفی مشکل دارند، اما ناتوانی در ابراز غم از دست‌دادن، خشم یا نگرانی خودکنترلی محسوب نمی‌شود. به هر حال همۀ ما این احساسات را تجربه می‌کنیم، ولی اگر نتوانیم به درستی ابرازشان کرده و با آن‌ها کنار بیاییم، آن‌ها خود را به شکل مشکلات جسمی، اختلال در سلامتی، دمدمی مزاج‌بودن و سرانجام عدم موفقیت در مدیریت روابط با دیگران نشان می‌دهند.

حقیقت زندگی بشری آن است که ما هر لحظه در نوعی حالت روحی قرار داریم و همیشه در حال دریافت شکلی از داده‌های روحی قرار داریم و همیشه در حال دریافت شکلی از داده‌های عاطفی هستیم. باید از احساساتمان لذت ببریم و از احساساتی که برایمان لذت بخش نیستند، درس بگیریم. بدون آن که فکر کنیم لزوماً بایستی مهارشان کرده یا از آن‌ها وحشت داشته باشیم.

هرچند ما متوجه این موضوع شده باشیم یا خیر، در اوقات فراغتمان (یا حتی بخشی از زمان‌های برنامه‌ریزی شده‌مان) مشغول مدیریت حالات روحی و احساساتمان هستیم، این کار را با تصمیم‌گیری در این موارد انجام می‌دهیم، وقتمان را با چه کسی بگذرانیم، کجا برویم و چه کاری انجام دهیم. دلداری‌دادن و آرام‌کردن خویشتن یکی از مهارت‌های بنیادین زندگی است که بسیاری از ما آن را به طور غیرارادی انجام می‌دهیم.

وقتی حالت روحی نامساعدی بر ما چیره می‌شود که ممکن است کنترل ما را در دست گیرد، می‌توانیم نزد خود و اطرافیانمان به داشتن آن احساسات اعتراف کنیم، سپس می‌توانیم قدم‌هایی مؤثر در راستای مدیریت آن حالت برداریم.

پیشنهادهایی برای مدیریت حالت‌های روحی نامساعد:

1-با بررسی نحوه رفتار خود در حالت‌های روحی نامساعد شروع کنید. آرام باشید و به روش‌هایی برای بیرون آوردن از این حالت فکر کنید از چه کارهایی لذت می‌برید، در زیر سه چیزی را که می‌توانید به خودتان هدیه دهید یا سه کاری را که می‌توانید برای خودتان انجام دهید تا به شما در یک روز بد انگیزه بدهد، بنویسید.

این سه کار را به خاطر سپرده و به طور مستمر آن‌ها را تمرین کنید.

2-هر روز آگاهانه زمانی را به شادی و هیجان و زمانی را به سکوت اختصاص دهید. فشار و هیجان‌های بیش از اندازه می‌تواند تأثیرات منفی استرس را در ما به جای بگذارد و سکوت بیش از اندازه نیز می‌تواند ما را افسرده و جدا از دیگران نماید. با درنظر گرفتن زمانی برای هردو، ما احساس تعادل، رضایت و شادمانی بیشتری می‌کنیم.

3-برای موقعیت‌های چالشی، برنامه عملکردی طراحی کنید. به جای اینکه اجازه دهید این موقعیت‌ها شما را عصبی کنند، کنترل احساس و حالت‌های خود را با تصور هریک از موقعیت‌های زیر و برنامه‌ریزی برای اداره‌کردن آن‌ها، در دست بگیرید.

-جلسه سخت و مشکل کاری

-نشست سالانه

-مخالفت کردن و درافتادن با یکی از زیردستان

-دریافت یک نسخه از «بررسی عملکرد» خودتان

-سر و کله‌زدن با منفورترین همکارتان

-ملاقات با ارباب رجوعی کج‌خلق

-یک چالش دیگر

4-پنج الی ده نفس عمیق بکشید و در هنگام تجربۀ هر احساس منفی، خود را به این وسیله آرام‌تر کنید. شما می‌توانید به سادگی این کار را در هر جایی انجام دهید.

5-برای سه تا پنج دقیقه، فضای خود را عوض کنید و روی موضوع دیگری تمرکز کنید.

6-به فضای محیط کاری خود توجه کنید. طراحی این فضا بر حالت روحی شما مؤثر است. به وسیلۀ رنگ‌های شفاف و شاد و موسیقی آرام،آنجا را به مکانی شاد تبدیل نمایید. نور چراغ‌ها را بیشتر کنید. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که نور بیشتر سطح انرژی را بالا می‌برد. به وسیلۀ عکس و اشیایی که معنی خاصی برایتان دارند، محیطی دلنشین و انگیزه‌بخش برای خودتان مهیا کنید.

7-مقدار مناسبی غذای مغذی میل نمایید، ممکن است مغزتان به سوخت اضافی احتیاج داشته باشد!

8-اگر حسی منفی دارید، شروع به انجام کار دیگری کنید، کاری متفاوت با آنچه درآن لحظه مشغول انجامش بودید. موسیقی گوش کنید، به کار مورد علاقه‌تان بپردازید. در یک فعالیت هنری شرکت کنید.

9-در دفتر کارتان چیزی داشته باشید که همیشه شما را به خنده بیاندازد. خنده حالت روحی شما را تغییر می‌دهد.

10-بر روابطتان تمرکز کرده و مشغول انجام یک کار سرگرم‌کننده شوید.

11-اگر دلیل این حالت روحی خود را می‌دانید، روش‌هایی را که برای حل این مشکل به ذهنتان می‌رسد، روی کاغذ بنویسید از خودتان بپرسید« در حال حاضر چه قدم‌هایی می‌توانم برای ایجاد تغییری مثبت بردارم» معمولاً حداقل یک کار کوچک هست که می‌توانید انجام دهید.

12- در ذهن خود افکار مثبت بپرورانید و به یاد داشته باشید که «متن مثبت» خود را با دقت بخوانید.

 

 

هوش هیجانی

هوش هیجانی  چیست ؟

هوش هیجانی، که اغلب به آن EQ گفته می شود، مجموعه ای از روش های مدیریت فردی و مهارت اجتماعی است که به طور کلی فرد را قادر می سازد تا در کار و زندگی موفق شود.

هوش هیجانی، احساسی یا عاطفی شامل شناخت، کنترل عواطف و هیجان‌های خود است. هوش هیجانی، اصطلاح فراگیری است که مجموعه گسترده‌ای از مهارت‌ها و خصوصیات فردی را دربرگرفته و به طور معمول به آن دسته مهارت‌های درون فردی و بین فردی گفته می‌شود که فراتر از دایره مشخصی از دانش‌های پیشین، مانند بهره هوشی و مهارت‌های فنی یا حرفه‌ای است.

اصطلاح هوش عاطفی و نخستین تعریف رسمی هوش هیجانی به همراه مفهوم پردازی و مدل سازی قابل اتکا ، برای اولین بار در دهه 1990  توسط دو روان‌شناسی به نام‌های جان مایر و پیتر سالووی مطرح شد. آنان اظهار داشتند، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند، می‌توانند عواطف خود را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرایند اندیشه و اقدامات شخصی استفاده کنند.

 

دانیل گلمن صاحب نظر علوم رفتاری و نویسنده کتاب «کار کردن به وسیله هوش هیجانی» در سال 1995  اولین فردی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان کرد. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت یا قابلیتی دانست که عمیقا تمامی توانایی‌های فردی را در دایره خود دارد و به طور خلاصه به پنج حوزه اساسی هوش هیجانی پرداخته است :

شناخت هیجان‌ها و احساسات خود: خودآگاهی

مدیریت هیجان‌ها و احساسات خود: خودمدیریتی

 خودانگیزشی

تشخیص و درک هیجان‌ها و احساسات دیگران: دیگرآگاهی

مدیریت رابطه با دیگران: دیگر مدیریتی

 محققان شاید اصطلاح هوش هیجانی را اوایل دهه‌ 90 میلادی مطرح کردند، اما رهبران کسب‌وکار خیلی سریع این مفهوم را به نفع خودشان قبضه کردند.

هوش هیجانی در کسب و کار و سازمان

بر اساس مفهوم هوش هیجانی EQ ، موفقیت قویاً تاثیرگرفته از امتیازات شخصی نظیر پشتکار، توانایی کنترل خود و مهارت در برقراری ارتباط و سازگاری با دیگران است.

در شرایطی که مقالات بسیاری درباره نحوه ارتقاء هوش هیجانی کارکنان نوشته شده، ولی مدیران استخدام ، معمولاً سراغ افرادی می روند که قبلاً در آزمون‌های EQ نمرات بالاتری کسب کرده‌اند.

کارمندانی که EQ بالاتری دارند، در قالب یک گروه بهتر کار می‌کنند، سریع‌تر با تغییرات سازگار می‌شوند و انعطاف‌پذیرتر هستند. این‌که یک فرد چه مدارک تحصیلی و چه توانایی‌ها و مهارتهایی دارد مهم است ولی اگر او فاقد فاکتورهای اصلی هوش هیجانی باشد، بعید است در درازمدت موفقیتی در سازمان کسب کند.

به همان اندازه که تکامل، پذیرش فناوری‌هایی جدید و نوآوری برای یک شرکت لازم است، وجود فاکتورهای هوش هیجانی در کارمندان هم اهمیت فزاینده‌ای در دنیا پیدا کرده است.

دانیل گلمن در کتابی به نام “هوش هیجانی“چیست ؟ و چرا از IQ مهم تر است ؟ به پنج دسته‌بندی از هوش هیجانی اشاره می‌کند.

برای استخدام کارجویانی که قرار است در شرکت یا سازمان به رشد و تکامل برسند، دنبال افرادی باشید که دارای این پنج دسته توانایی باشند:

خودآگاهی

اگر یک فرد دارای سطح سالم و مناسبی از خودآگاهی باشد، نسبت به نقاط ضعف و قوت خود و این‌که رفتارش چگونه روی دیگران تاثیر خواهد گذاشت نیز مسلط خواهد بود. یک شخص خودآگاه معمولاً بهتر از دیگران می‌تواند از انتقادات سازنده چیزی یاد بگیرد.

خودتنظیمی

شخصی که EQ بالایی دارد قادر است به شکلی بالغانه احساسات خود را بروز دهد و در مواقع لزوم، خویشتن‌داری را تمرین کند. چنین فردی به جای سرکوب احساسات خود، آنها را به شکلی کنترل‌شده و محدود بروز می‌دهد.

انگیزه

افرادی که به لحاظ هیجانی باهوش محسوب می‌شوند، خودانگیخته هستند.این افراد به هنگام بروز ناامیدی عموما خوش‌بین و انعطاف‌پذیر هستند و با یک بلندهمتی و جاه‌طلبی درونی، خود را از مهلکه ناامیدی خارج می‌کنند.

 

همدلی

انسانی که از ویژگی همدلی برخوردار است، صاحب حس دلسوزی و درک طبیعت انسان هم هست ، حواسی که به او اجازه می‌دهند تا با انسان‌های دیگر  به لحاظ احساسی رابطه برقرار کند. توانایی همدلی به شخص اجازه می‌دهد که خدمات خوبی به دیگران ارائه کند و نگرانی‌ها و دغدغه‌های آنها را پاسخ دهد.

ارتباطات انسانی

اشخاصی که هوش هیجانی بالایی دارند قادرند تا خیلی سریع با هم‌گروهی‌های خود رابطه‌ای برپایه توافق و اعتماد برقرار کنند. آنها همچنین از جنگ قدرت و زیرآب‌زنی اجتناب می‌کنند. آنها از کار کردن با سایرین لذت می‌برند و روابطشان با دیگران را بر پایه احترام پیش می‌برند.

همان‌قدر که جستجو و استخدام افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند مهم است، رفتار مبتنی بر هوش هیجانی هنگام برخورد نیازهای کارمندان دنیای امروز نیز برای مدیران و رهبران کسب و کار حیاتی است.

بسیاری از کارمندان و کارگران مسن‌تر، کارشان را در همان شرکتی آغاز کرده‌اند که در آن بازنشسته شده‌اند. بسیاری از افراد نسل قدیم به یک شغل صرفا به عنوان وسیله‌ای برای امرار معاش نگاه می‌کردند. امروزه اما بسیاری از کارمندان از شغل خود چیزی بیشتر از دریافت حقوق انتظار دارند. نسل‌های جدید در عین این‌که شاهد تحمل ناامیدی‌های موجود و اخراج‌های متعدد در محل کار توسط همکاران وفادار مسن خود هستند، متوجه شده‌اند که آن نگاه قدیمی دیگر همیشه جواب نمی‌دهد.

با وجود این‌که نیازمندی‌های احساسی کارمندان ممکن است برای کارفرماها مانند یک طومار بلندبالا به نظر برسد، اما این نیازمندی‌ها ارزش توجه کارفرمایان را دارد. سرمایه‌گذاری روی هوش هیجانی برای یک سازمان کارمندانی متعهدتر و سرسپرده‌تری که تمام تلاش خود را برای به جلو راندن سازمان به کار می‌گیرند به همراه خواهد داشت

چرا هوش هیجانی تا این اندازه مهم است؟

تحقيقات جديد درباره فعاليت مغز انسان،نشان می دهد كه بهره احساسات و هيجانات انسان (Emotional Quotient) نسبت به بهره هوشی (Intelligent Quotient) معيار واقعی تری برای سنجش موفقيت انسان است.به عبارت ديگر هوش احساسی ياEQ تعيين كننده كاميابی‌انسان در زندگی شخصی، شغلی و اجتماعی است نه بهره هوشی يا IQ .
در بررسی ها روشن شده است كه عوامل كاميابی افراد برجسته ناشی از احساسات مثبت (EQ+) است كه آنان در خود ايجاد می كنند و برعكس، افراد ناموفق كسانی هستند كه احساسات منفی (EQ-) را در خود پرورش می دهند . اين عوامل احساسی مثبت عبارتند از احساس عزت نفس، خويشتن پذيری،‌ مسؤوليت پذيری، آرمان داری، برنامه ريزی ذهن، مثبت انديش‍ی،‌ رويا پردازی، الهام گرفتن، تغيير پذيری، خوشرويی،‌ ماجراجويی، بردباری و … و از جمله احساسات منفی می توان از بدبينی، ترس از شكست، اضطراب، احساس ناتوانی، فرار از پذيرش مسؤوليت،‌ احساس عدم امنيت و … نام برد.
“كنت بلانچارد” در كتاب “سيری در كمال فردی” می نويسد: «من به هنگام سخنرانی،‌ تنها به ذهن و انديشه خود متوسل نمی شوم، بلكه بسياری از اوقات از قلبم كمك می گيرم. اگر براي اداره زندگی فقط به ذهن خود متكی شوم، پس از مدتی از پای در می آيم. از اين رو تصور می كنم كه بهترين شيوه آن است كه از قلب خود آغاز كنم، به اين اميد كه انديشه ام به كمك احساسم بشتابد و كار را به پايان ببرد».

“فكر” و “احساس” عوامل دوگانه در تصميم گيری هستند كه در واقع، احساس، نيروی محرك و برانگيزاننده فكر است. هر فكری را كه می خواهيم جامه عمل بپوشانيم،می بايست به وسيله احساس يا تمنايی مانند عشق يا هيجان،‌ برانگيخته و فعال كنيم كه به آن هوش احساسی يا استعداد عاطفی (EQ) می گوئيم.

اصطلاح هوش احساسی را در سال 1990 “پيتر سالوی” و “جان ماير” برای بيان كيفيت درك افراد، همدردی با احساس ديگران و درك رابطه هيجانات افراد با بهبود زندگی به كار بردند.
آیا تابه حال احساس کرده ایدکه نمی توانید با احساستان ارتباط برقرار کنید؟ آیا آرزو می کردید که احساسات دیگران را بهتر درک می کردید؟ تمرینات زیر راانجام دهید و برای افزایش هوش هیجانی، کتاب زیر را دانلود و مطالعه بفرمایید:

یک لیست احساسات  تهیه کنید

در طول یک روز عادی ، شما احتمالا یک دوجین احساسات مختلف را تجربه می کنید و این احساسات روی عملکرد شما تاثیر می گذارد . این آسان است که بدون بررسی دلیل کارهایی که می کنید زندگی کنید ، اما فقط یک روز سعی کنید تا احساساتتان را پیگیری کنید . وقتی که متوجه شدید درحال انجام کاری به شکل اتوماتیک هستید ، یک لحظه صبر کنید و افکارتان و چیزی که احساس می کنید را تجزیه و تحلیل کنید و در دفترچه ای بنویسید. با توسعه توانایی خود در شناسایی انگیزه عاطفی پشت اعمالتان ، شما درک بهتری از خودتان و روش احساسی خود خواهید داشت .

خودتان را بیان کنید

آگاهی از چیزی که احساس می کنید یک چیز است و توانایی شرح احساساتتان به دیگران یک چیز دیگر ! اینکه بتوانید احساستان را به دقت شناسایی کنید به همان اندازه مهم است که قادر به انتقال آن به دیگران به شیوه درست باشید . و بهترین راه برای بهتر شدن در بیان احساسات انجام آن است ! دفعه بعدی که احساس ترس ، غم ، هیجان و یا هزاران احساس دیگر کردید، به دوست و یا آشنایی که هوش هیجانی بالایی دارد زنگ بزنید ودرباره وضعیتی که تجربه آن ،ریشه اصلی احساسات شماست ،صحبت کنید .از آنها بخواهید بگویند که فکرمی کنند شما چه احساسی دارید و ببینید که آیا گفته های آنها با آنچه شما حس می کنید یکیست ؟ اگر با هم درتضاد بودید ،در مورد راههای انتقال حالت عاطفی خود به شکل واضح بحث کنید .

یادبگیرید تا احساسات منفی خود را مدیریت کنید

استرس ، افسردگی ، و اضطراب تنها تعداد کمی از احساسات منفی هستند که شما ممکن است در طول یک روز یا هفته تجربه کنید . هوش هیجانی، بیشتر نیازمند توانایی مدیریت احساسات منفی است . پس از اینکه آموختید احساسات خود را شناسایی کنید ، باید برای کاهش احساسات منفی تلاش کنید . راهکار های متفاوتی برای انسان های مختلف موثر است ، ممکن است دریابید که تهیه یک لیست ( چه ذهنی ویا نوشته شده) ازراه حل های موثر، زمانی که احساسات شما منفیست، به شما کمک می کند . وقتی که در حال تجربه احساسات مضر و مخرب هستید ، به لیستتان مراجعه کرده و برای مقابله با آنها از یکی از استراتزی های شخصی خود استفاده کنید .

از گوش دادن ، درس بگیرید

یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که می گوید : “خدا به ما دو گوش و یک دهان داده فقط به یک دلیل:دوبرابر مقداری که حرف می زنید گوش کنید “. در میان دستوراتی که برای بهبود هوش هیجانی وجوددارد ، گوش دادن یکی از عناصر کلیدی است . دفعه بعدی که یک دوست با مشکلی به سراغ شما می آید ، به صورت آگاهانه تلاش کنید تا واقعا به آنچه که می گوید گوش دهید . به او اجازه دهید تا به طور کامل خودش را بیان کند ، قبل از اینکه با عقایدتان وسط حرفش بپرید . به دقت گوش کردن قبل از صحبت کردن ، به شما امکان درک احساسات اورا به دقیق ترین شیوه ممکن می دهد ، البته قبل از اینکه نصایح شما رنگ تمایلاتتان را بگیرد .

مطالعه نشانه های غیرکلامی هیجانی

بعضی اوقات ، مردم بدون گفتن حتی یک کلمه، احساسشان را نشان می دهند . در درک و تشخیص احساسات دیگران، مهم است که به دقت نشانه های غیر کلامی آنها را ارزیابی کنید. برای تمرین این موضوع، سعی کنید بخشی از فیلم یا برنامه تلویزیونی را بدون صدا تماشا کنید . ببینید آیا می توانید بگویید بازیگران چه احساسی را با حالات چهره و زبان بدن خود به تصویر می کشند.

آیینه شدن شخصیتی را امتحان کنید

بازتاب شخصیت یا آیینه شدن یک راه خوب است، با دیدن احساساتی که دیگران به نمایش می گذارند و بازگرداندن همان احساسات به آنها از طریق اعمالتان، می توانید هوش هیجانی خود را افزایش دهید . اگر شما می توانید به طور موثر آیینه شخصیت دیگران باشید ، در شرایط مناسب ، این تکنیک می تواند به شما برای افزایش تفاهم با مخاطبان کاری و یاساختن یک رابطه محکم با دوستان معمولی کمک کند .
در حالی که کاوش در احساسات خود شما و دیگران می تواند تهدید آمیز، دشوار ، و گاهی اوقات مداخله گرانه باشد ، همچنین می تواند نتایج خوبی برای شما به همراه داشته باشد .اگر شما منتظرزمانی خاص برای افزایش هوش هیجانی خود هستید ، باید بگویم که هیچ گاه فرا نمی رسد ، همین حالا زمان مناسب برای اینکار است ، پس زمان را از دست ندهید واز همین حالا شروع کنید :

بهبود هوش هیجانی 

هوش هیجانی شما می تواند در طول زندگیتان روند افزایشی خود را طی کند و حتی می تواند در تمام عرصه های زندگی شما بهبود یابد . شما می توانید در خلوت و با همراه همکاران، دوستان، همسایه ها، خانواده، فامیل،یا آشنایان روی هوش هیجانی تان کار کنید. ایجاد هر تغییر اساسی و قابل توجهی در هوش هیجانی، حدود 3 تا 6 ماه زمان می برد، اما اگر پاسختان به هر کدام از پرسشهای زیر مثبت است، این زمان ارزش هر تغییر را که در زندگیتان ایجاد می کند، دارد.

آیا دوست دارید خانه یا محل کارتان، زیر ذره بین شما باشد ؟

آیا مایلید که به شکل موثرتری استرس هایتان را مهار کنید ؟

آیا دوست دارید که نفوذ گسترده تر و بیشتری داشته باشید ؟

آیا دوست دارید که به اهدافتان پایبند بوده و در مسیر رسیدن به آن ها گام بردارید ؟

آیا دوست دارید که اطرافیانتان بازدهی بیشتری داشته باشند ؟

آیا مایلید ریسک پذیرتر بوده و بر ترس ناشی از تغییر غلبه کنید ؟

آیا دوست دارید که نگرش مثبت تر و امیدوارتری داشته باشید ؟

و در نهایت دوست دارید زندگی موفق تر و رضایت بخش تری داشته باشید ؟

این کتاب به شما کمک می کند تا با هوش هیجانی بیشتر آشنا شوید و در ادامه مجموعه آموزشهای این سایت را برای افزایش هوش هیجانی و رشد و توسعه فردی خود دنبال کنید.

 

 

 

 

 

 

خودشناسی

خودشناسی و خودآگاهی

 

خودآگاهی  به معنای آگاهی و اشراف کامل نسبت به خویشتن می باشد،اگر از آنچه در درونمان رخ می دهد آگاه نباشیم، پاسخ هایمان احتمالا پاسخ های مناسبی به محیط و اطرافیان نخواهد بود.

 به عنوان مثال اگر روز خود را با تجربه ای ناخوشایند آغاز کرده باشید این تجربه می تواند شما را کج خلق و نامطبوع کند، ممکن است خودتان هم از چنین چیزی آگاه نباشید، وقتی بالاخره کسی شما را متوجه عصبانیت و کج خلقیتان می کند، حیرت زده از حال خود آگاه می شوید. 

 

خودشناسی به معنای چرایی احوال و چرایی رفتار می باشد، یعنی من  از احساسات خود شامل غم،نگرانی، بیحوصلگی،ترس،خشم و… آگاه باشم و با خودشناسی بتوانم  چرایی احوالات خودم را شناسایی و در نهایت بتوانم از حال بد به حال خوب تغییر وضعیت دهم.

همچنین با خودشناسی چرایی رفتار  خودم در ارتباط با دیگران مبنی بر عصبانیت، نفرت، شک، کینه ،دشمنی، شک و سوظن را تشخیص دهم و بتوانم احساسات و رفتارهای جایگزین مثبت شامل امید ، اطمینان ، شورو شوق، اشتیاق، لذت ، قدردانی و عشق را در وجودم بیافرینم.

وقتی کسی عصبیمان می کند عدم خودشناسی  ما را به دردسر می اندازد. گاهی بیش از اندازه عصبانی می شویم ،پیام های والد درونمان بازنوازی می شود و به ناگاه رفتاری نشان می دهیم که بعدها از آن شرمسار خواهیم شد، 

گاهی به پاسخ هایمان که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،باز می گردیم- وقتی سرپرست بر سرمان داد می کشد، در خود جمع می شویم ، این عکس العمل ممکن است به دلیل زنده شدن خاطره ی قدیمی از کودکی به واسطه توهین کلامی در ما ایجاد شود .

 

هرچه خودآگاهی و خودشناسی ما بیشتر می شود آسان تر می توانیم رفتار خود را با دیگران تطبیق دهیم و روابط و داد و ستدهای ما برای هر دو طرف رضایت بخش تر خواهد بود . اشراف بیشتر نسبت به افکار و احساسات خود و آگاهی بیشتر از احساساتمان در حین تجربه ی آن ها ، هوش هیجانی ما را تقویت می کند.

 

اگر نیاز به دانلود فایل صوتی مهارت خودآگاهی دارید روی لینک زیر کلیک کنید:

 دانلود مهارت خودآگاهی

پادکست مهارت خودآگاهی بالا (بمدت 45 دقیقه آموزش مفید) به شما کمک می کند افکار، احساس و رفتار خود را شناسایی  و به خودشناسی عمیق تری از خود برسید.

 

پیشنهادهایی برای شروع خودشناسی :

به درون خود نگاه کنید، ما هر روز با پیام هایی از دنیای خارج بمباران می شویم، ولی اغلب از برقراری ارتباط با دنیای درون خود عاجزیم. در زیر روش هایی برای شناخت خود آمده است :

1-یادداشت روزانه :

سعی کنید در مورد این سوال بنویسید: چه چیز برای من مهم است ؟ بعد از این که چند روز در رابطه با این موضوع نوشتید، از خود بپرسید : آیا این شیوه ای که من وقتم را صرف می کنم، نشان دهنده ی آن چیزی است که برایم مهم است ؟

2-با ترجیحات کاری خود به عنوان نشانه ای از علایقتان در ارتباط باشید،

به جای قبول هر پروژه ای، سعی کنید در فعالیت هایی که به آنها علاقه دارید، شرکت کنید. اگر از خودتان آن قدر دور شدید که دیگر نمی دانید چه چیز را دوست دارید، درباره ی چیزهایی که در گذشته واقعا دوستشان داشتید بنویسید.

3-در مورد اینکه احساس خاصی را در کجای بدنتان احساس می کنید، آگاهی کسب کنید:

گردن، شانه ها ،فک ،گلو، شکم یا سینه . اگر با پاسخ های فیزیکی تان هماهنگ شوید، به جای آن که در دام احساسات ناخوشایند و غیر قابل کنترل اسیر شوید،می توانید انرژی را هدایت کرده و به نرمی واکنش نشان دهید .

4-عادت بررسی خود و خود :

کنجکاوی را در وجودتان تقویت کنید . خود را از منظر سوم شخص ببینید. درباره افکار خود بیندیشید.بیشتر از اینکه اجازه دهید عملکرد خودکار و ماشین وار داشته باشید، با خود و جریان احساسات هوشیارتان هماهنگ شده و بدین گونه حالت حساس خود را پیدا کنید .

5-روزانه 15-20 دقیقه را صرف تفکر در مورد خود و آگاهی سازی کنید.

در برنامه روزانه خود زمان مشخصی را به این کار اختصاص دهید و نگذارید مسائل دیگر مزاحم این کار شوند. در این مدت، کاری را در سکوت و آرامش انجام دهید مثل قدم زدن ، نوشتن ، نقاشی کشیدن و یا مراقبه و اجازه دهید افکارتان جاری شوند.

6-در مغز و بدن شما چه می گذرد ؟

حداقل به مدت دو هفته جدولی همراه خود داشته باشید و اطلاعاتی از شرایط فیزیکی و احساسی خود در آن بنویسید :

میزان قند خون ،فشار،ضربان قلب،تعرق، احساسات مثبت یا منفی (شادی یا غم )

7-وقتی احساس تنش یا کمبود انرژی کردید، سریع آنرا تغییر داده و تصحیح کنید:

 کمی هوای تازه استنشاق کنید، به فضای سبز بروید و با تغییر فضای پیرامونتان کمی پیاده روی کنید، بایستید و عضلاتتان را کش بیاورید، شانه هایتان را کمی ورزش دهید،یا چند حرکت کششی انجام دهید، منتظر نشوید دستی از بیرون زندگی شما را تغییر دهید برای تغییر شرایط و حالات خود و بالا بردن سطح انرژی تان تلاش کنید .

8- به این نکته آخر بسیار توجه کنید :

افزایش خودآگاهی و خودشناسی یعنی شما آگاهی بیشتری از “چیزهای بد”  پیدا می کنید،یعنی آن نکاتی در خودتان که عموما دوستشان ندارید،مشکلات و چالش های عادی هستند، این را بپذیرید که هرگز آن قدر باهوش و قدرتمند نخواهید شد که تمام نقایص خود را برطرف کنید. خودآگاهی بدین معنا است که اول از وجود مشکل آگاه باشید و دوم بتوانید آن را به چالش و مبارزه تبدیل کنید؛

-وقتی علت حال بد خودتان را پیدا کردید ،مشکل خود را به دقت بنویسید و از خودتان بپرسید چه کاری می توانم برای حل مشکلم انجام دهم ،تمام راه حل هایی که به ذهنتان می رسد بنویسید حتی اگر احمقانه به نظر می آیند(چون اغلب همان راه حل های احمقانه دارای اجزای مفید هستند)

خودشناسی به روش یونگ 

یونگ می‌گوید: «هیچ‌کس با تصور نور به نور حقیقت نمی‌رسد، ولی به کمک شناخت تاریکی‌ها می‌توان به روشنایی حقیقت دست یافت.»

شناخت نیمه‌ تاریک وجود، ما را در پیداکردن راه و روش زندگی و استقبال از تاریکی‌های درون‌مان راهنمایی می‌کند. شاید برای‌تان سؤال باشد که سایه چیست؟ و چگونه به وجود می‌آید؟ سایه کوله‌باری نامرئی است که ما آن را حمل می‌کنیم و همچنان که بزرگ می‌شویم، تمام جنبه‌هایی را که برای ما‌، دوستان و خویشاوندان‌مان قابل پذیرش نیستند، در آن جای می‌دهیم. رابرت بلای (نویسنده) معتقد است که ما در چند دهه‌ٔ اول زندگی‌مان این کوله را پر می‌کنیم و در بقیهٔ عمر تلاش می‌کنیم که هر آنچه را در کوله‌مان گذاشته‌ایم، برای سبک‌تر کردن بار خود از آن بیرون بریزیم.

دبی فورد می‌گوید ما هموراه درباره‌ٔ آنچه سایهٔ درون ماست و قصد مخفی کردنش را داریم، فرافکنی می‌کنیم و به دیگران نسبت می‌دهیم. او همچنین می‌گوید کشف سایه‌ها علاوه بر آرامشی که برای‌مان در پی دارد، ما را از قضاوت کردن دیگران هم باز می‌دارد، چون می‌دانیم هر آنچه به دیگران نسبت می‌دهیم در درون خود ما هم هست.

خودشناسی بعد از آنکه درک روشنی از جهان درون‌مان به ما می‌دهد، کمک می‌کند تا آنچه را سال‌هاست مخفی کرده‌ایم از گنجینه‌ٔ وجودمان بیرون بکشیم. دبی فورد باور دارد که یافتن سایه‌های وجودمان نوعی پذیرش است که باعث می‌شود مشکلاتمان را شناسایی کنیم و برای همیشه از آنها رها شویم.

به محض اینکه با سایه‌های زندگی‌تان روبه‌رو شوید و آن را بشناسید، شفا از راه می‌رسد و از پس آن عشق وارد می‌شود. همان‌طور که دیپاک چوپرا می‌گوید: «در وجود هر انسانی یک الهه یا خدا در حال رشد است که فقط یک آرزو دارد؛ می‌خواهد متولد شود.»

در این ویدئو آموزشی در خصوص نیمه تاریک وجود، توضیحات جامع و کاملی ارائه شده که حتما برایتان مفید خواهد بود.

 

مزیت های خودشناسی

1. رسیدن به شادکامی

خودشناسی به شما برای حرکت به سوی تحقق آرزوهایتان کمک می‌کند. در واقع هر چه بیشتر خود را بشناسید تصویر روشن تری از آرزوهای خود خواهید داشت. و با آگاهی ببیش تری در این مسیر حرکت خواهید کرد. از طرفی وقتی رفتار شما با احساسات، ارزش‌ها و باورهای شما تطابق داشته باشند، با تضاد و چالش کمتری مواجه خواهید شد. پس آرامش و شادی بیشتری را در زندگی تجربه خواهید کرد.

وقتی خودتان را بهتر بشناسید چهارچوب‌هایی برای زندگی خود مشخص می‌کنید و مطابق با آن اصول عمل می‌کنید که به شما در تصمیم گیری مناسب و حل مشکلات زندگی کمک می‌کند.

2. افزایش خودکنترلی

خودشناسی باعث می‌شود که نقاط ضعف و قوت خود را بهتر بشناسید. پس سعی می‌کنید نقاط ضعف خود را کاهش دهید و نقاط قوت خود را تقویت کنید. به گونه ای که بتوانید بر عادت‌های بد خود غلبه کرده و با آگاهی در جهت رفع محدودیت‌ها و مشکلات خود قدم بردارید.

3. مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی

همۀ ما، در خانواده و تحت شرایط محیطی به خصوصی متولد می‌شویم و رشد می‌کنیم. در واقع انسان در هر کجا که رشد کرده باشد تحت تأثیر مجموعه ای از آموزش‌های آن محیط بخصوص است. که بر تفکر و رفتار ما تاثیر می‌گذارد و آن را شکل می‌دهد. خیلی اوقات تصمیم‌هایی می‌گیریم که ناخودآگاه تحت تاثیر محیطی که در آن رشد کرده ایم است.

خودشناسی فرایندی ست که به هر انسانی که خواهان دست یافتن به انتخاب آگاهانه است کمک می‌کند. هنگامی که شما ارزش‌ها و اولویت‌های خود را در زندگی مشخص کنید برای انجام کاری که تمایلی برای پذیرش آن ندارید کمتر تحت تاثیر فشار‌های اجتماعی قرار می‌گیرید.

برای خودشناسی بیشتر می توانید کتاب هایی که در این ویدئو معرفی شده را مطالعه فرمایید

خودشناسی یعنی، من به دنبال این باشم که خودم را، واقعیت درونی‌ام را، به حقیقتی که جریان دارد، نزدیک و نزدیک‌تر کنم و برای این کار باید از کل وجودم، یعنی از مجموعه باورها، افکار، احساسات و رفتارهایم شناخت و آگاهی کاملی بدست آورم به عبارت دیگر ما با خودشناسی، به درک و دریافتی درست و شفاف از شخصیت خود و مجموعه‌ای از ویژگی‌ها، انگیزه‌ها، اعتقادات ،پای بندی‌ها و عملکردهای‌مان دست یافته و در مسیر رسیدن به مطلوب حقیقی حرکت و پویایی خود را ادامه می‌دهیم.

 

هرگاه رَّد پای کسی که
آرامشم را گرفته بود دنبال کردم،
به خودم رسیدم…!

آندره ژید

تمرین‌های خودشناسی برای رسیدن به موفقیت

 

1. نه گفتن به خود را تمرین کنید

برای اینکه بتوانید به موفقیت‌های بزرگ و دستاورهای پایدار برسید لازم است که به برخی از لذت‌ها و خوشی‌های زودگذر نه بگویید. نه گفتن به خود یک مهارت است و مانند بسیار از مهارت‌های دیگر با تمرین کردن تقویت می‌شود. هرچه بیشتر در برابر امور کوچک به خود نه بگویید، قوی‌تر شده و در مقابل وسوسه‌های بزرگ مقاومت بیشتری نشان می‌دهید.

تماشای فیلم، رسانه‌های اجتماعی و فعالیت‌های مجازی از کارهای بسیار لذت بخشی است که روزانه وقت بسیار زیادی از افراد می‌گیرد و اجازه نمی‌دهند که افراد به کارهای دیگر خود بپردازند. البته استفاده از این امکانات اشتباه نیست اما لازم است که زمان پرداختن به آن‌ها را کمی محدود کنید تا وقت بیشتری برای کارهای مهم خود داشته باشید.

2. از واکنش‌های ناخودآگاه بپرهیزید

تقویت خودشناسی باعث می‌شود که افراد در موقعیت‌های مختلف واکنش‌های عاقلانه ای از خود نشان دهند. افرادی که به خودشناسی نرسیده‌اند در شرایط بحرانی واکنش‌های عجولانه ای می‌دهند که منجر به بدتر شدن شرایط می‌شود. در شرایط استرس زا که خشمگین هستید یا احساس سرخوردگی می‌کنید، یک نفس عمیق بکشید تا آرام شوید. در این صورت می‌توانید شرایط را ارزیابی کنید و مناسب‌ترین برخورد را داشته باشید.

3. عیب و نقص‌های خود را بشناسید

همه‌ی انسان‌ها عیب‌هایی دارند و هیچ کس کامل نیست. اینکه افراد عیب‌های خود را بدانند ولی مسئولیت آن‌ها را قبول نکنند هیچ فایده ای نخواهد داشت. اکثر مردم به دیگران انتقاد می‌کنند اما از عیب‌های خود چشم پوشی می‌کنند. مهارت خودشناسی کمک می‌کند که افراد عیب‌های خود را بپذیرند. با پذیرش عیب‌ها می‌توانید در جهت بهبود آن‌ها تلاش کنید.

4. توجه به حرف‌های خود

افکاری که به ذهن انسان وارد می‌شود همواره مثبت نیست. بسیاری از این افکار منفی هستند و به راحتی می‌توانند زمینه افسردگی و استرس را در انسان ایجاد کنند. واکنش‌هایی که نسبت به پیروزی، شکست و سایر اتفاقات زندگی تان می‌دهید بر ذهن شما تاثیر می‌گذارد. سعی کنید که نسبت به خود مهربان‌تر باشید. اشتباهات را ببخشید و برای پیروزی‌ها به خود جایزه دهید.

5. درک زبان بدن برای رسیدن به خودشناسی

زبان بدن بر افکار و حال روحی شما تاثیر زیادی می‌گذارد. برای درک بهتر حرکات بدنی می‌توانید از خود فیلم بگیرید و خود را تماشا کنید. افرادی که خمیده راه می‌روند و آهسته و نامفهوم صحبت می‌کنند، سطح کورتیزول در بدن شان افزایش می‌یابد و اعتماد به نفس آن‌ها کاهش می‌یابد. در مقابل کسانی که با صدای بلند حرف می‌زنند و راست می‌ایستند اعتماد به نفس بیشتری دارند. این رفتارها باعث افزایش ترشح هورمون تستسترون در بدن شده و به بهبود کارایی فرد کمک می‌کند.

سخنرانی‌های افراد بزرگ را ببینید و به زبان بدن و نحوه برخورد آن‌ها توجه کرده و از این طریق مهارت‌های خود را تقویت کنید.

6. به عقاید متفاوت توجه کنید

به عقاید و نظرات دیگران گوش دهید و در مورد آن‌ها فکر کنید. این کار به شما کمک می‌کند که باورهای خود را بررسی کنید. البته منظور این نیست که باورهای شما اشتباه و باورهای دیگران درست و منطقی است. تبادل نظر و فکر کردن به عقاید دیگران ذهن شما را باز می‌کند. به این صورت می‎‌توانید تصمیم بگیرید که کدام باور درست و کدام باور غلط است.

7. پیشنهاد‌ها و انتقادهای سازنده

هر کسی ممکن است باورهای اشتباه داشته باشد. برای برطرف کردن این اشتباهات بهتر است که دیدگاه تک بعدی خود را کنار بگذارید و از نظرات اطرافیان استفاده کنید. البته بهتر است که برای این کار به سراغ افراد صاحب نظر بروید. مربیان و اساتید کسانی هستند که شما را درک کرده و می‌توانند در این زمینه کمک کنند.

8. مراقبه و مدیتیشن را فراموش نکنید

مدیتیشن یک تمرین بسیار مهم و تاثیرگذار برای رسیدن به خودشناسی است. در هنگام مدیتیشن بر شیوه تنفس خود متمرکز می‌شوید و به این صورت افکار منفی از شما دور می‌شود. برای افراد مبتدی، یک جلسه ده دقیقه ای کافی است. در یک مکان ساکت بنشینید. از بینی نفس بکشید و از دهان خارج کنید.‌ تعداد نفس‌های خود را بشمارید و بر روی آن تمرکز کنید.

عدم خودشناسی

افرادی که مهارت خودشناسی را در خود تقویت نمی‌کنند، در موقعیت‌های گوناگون نمی‌توانند رفتار عاقلانه‌ای داشته باشند. آن‌ها به سرعت عصبانی می‌شوند ، در چالش های زندگی غمگین و نگران می شوند، در شرایط سخت دچار ترس و وحشت می شوند و واکنش‌هایی بر اساس هیجان از خود نشان می‌دهند. در صورتی که فردی که با خودشناسی و آگاهی عمل می‌کند شرایط را ارزیابی می‌کند تا بهترین واکنش را نشان دهد.

بیشتر بدانید :

 

سایه های شخصیت – سفر کشف من حقیقی و شفای زندگی

-خودشناسی به روش TA

ساختار شخصیت- سه حالت شخصیتی (والد -بالغ -کودک ) درTA

 

لازم به ذکر می باشد، مهارت خودآگاهی یکی از مهارتهای ده گانه زندگی طبق توصیه سازمان بهداشت جهانی می باشد، برای یادگیری سایر مهارتها روی لینک زیر کلیک کنید :

 

لینک آموزش مهارتهای ده گانه زندگی طبق توصیه WHO

 

 

 

 

اعتماد به نفس چیست؟

اعتماد به نفس یا Self-Confidence به این معناست که یک نفر به  توانمندی‌های خودش باور و اعتماد داشته باشد.

اگر فردی را ببینید که همواره با خود تکرار می‌کند که من نمی‌توانم، من نمی‌دانم، از پس این کار برنمی‌آیم و … مطمئنا اولین حرفی که به او می‌زنید، این است که اعتماد به نفس کافی نداری!

 

اعتماد به نفس پایین به این معنی است که فرد، به توانایی‌های خود باور ندارد و به مرور زمان به این نتیجه می‌رسد که از عهده انجام کارها برنمی‌آید.

ممکن است شرایط خانوادگی و نوع برخورد والدین، از شما یک آدم با اعتماد به نفس پایین ساخته باشد، ممکن است بر اثر برخی از تجربه‌های ناخوشایند، به کلی اعتقادتان را به توانایی‌هایی که دارید، از دست داده باشید و یا به هر دلیل دیگری، به این نتیجه رسیده باشید که نمی‌توانید از پس انجام برخی کارها و مسئولیت‌ها بربیایید. همه این‌ها می‌توانند از شما یک انسان با اعتماد به نفس پایین بسازند.

اما سوال اینجاست که آیا می‌توان اعتماد به نفس را افزایش داد؟

پاسخ ما به این پرسش، قطعا مثبت است! البته که باید راهش را بلد باشید ، ما در ادامه با معرفی روش‌هایی ساده، از شما یک انسان مطمئن، باصلابت و دارای اعتماد به نفس بالا خواهیم ساخت.

 

پیشنهادهایی برای غلبه بر اعتماد به نفس پایین :

1-متنی مثبت در مورد خودتان بنویسید گفتگویی درونی که من درون شما را تقویت کند .

2- به دقت بیندیشید و اهداف 5 ساله خود را روی کاغذ بیاورید نسخه ای از آن را درکشوی میزتان نگهداری کنید و روزی چند مرتبه آن را بخوانید ، این متن به شما کمک می کند اهداف خود را به خاطر داشته باشید و به شما احساس غرور می بخشد .

3- اگر هدف شما با موقعیت شغلی یا مکانی کنونی تان همخوانی ندارد برنامه ای برای تفکر بیشتر درباره ی چیزهایی که واقعا می خواهید بگذارید تا خودآگاهی خود را افزایش دهید. شاید زمان آن باشد که یک دوره مشاوره شغلی یا مشاوره در رابطه با زندگی شخصی خود، انجام دهید تا به شما در شفاف شدن آنچه می خواهید کمک کند.

وقتی موقعیت ما تفاوت عمده ای با ندای درونمان دارد تقویت اعتماد به نفس با تکرار و تمرین بیشتر و تمرکز بر ذهن خودآگاه امکان پذیر است .

پنج کاری که در آن مهارت دارید و دو کاری که در آن مهارت زیادی ندارید (از باغبانی گرفته تا کار با نرم افزار پاورپوینت ). زمانی را صرف فکر کردن در این مورد کنید، که چگونه می توانید وقت بیشتری به کارهایی که در آن مهارت دارید اختصاص دهید و وقت کمتری صرف اموری کنید که در آن مهارت کمتری دارید. چیزهایی که باعث می شوند در آن احساس ناکفایتی کنید از زندگیتان حذف کنید یا متعهد شوید اقدامی در جهت کسب مهارت در آن زمینه ها انجام دهید.

4- در ذهنتان فیلمی بسازید که نزدیک شدن شما به اهدافتان را نشان دهد، تصویرسازی ذهنی مثبت، کمک زیادی به خروج افکار منفی از ذهن شما خواهد نمود .

5-روی ظاهر خود کار کنید،وقتی احساس می کنیم که ظاهر خوبی داریم،احساس بهتر و اعتماد به نفس بالاتری خواهیم داشت. همه می توانند از آنچه دارند بهترین استفاده را ببرند. لبخند زدن، پاکیزگی، نگاه کردن به چشمان دیگران و با متانت راه رفتن، هزینه ای ندارد .

6-وانمود کنید که اعتماد به نفس دارید. “جمله وانمود کنید تا به آن دست یابید “واقعا عمل می کند. می توانید کار را به این شیوه انجام دهید: یک فیلم ذهنی شفاف از خود بسازید، در حالی که با اعتماد به نفس مثبت در کار یا زندگی شخصی خود رفتار می کنید .سعی کنید که برای سه روز تمام کاملا مثل این فیلم رفتار کنید، انگار که دارید در فیلمی بازی می کنید. آرام و مطمئن به خود رفتار کنید . در طول روز فیلم ذهنی تان را در مغزتان ببیند. پژوهش ها نشان می دهد که اکثر مردم بعد از تظاهر ، اعتماد به نفس  پیدا می کنند  .

7-شخصی را که از او خجالت می کشید، در نظر بگیرید. متنی بنویسید درباره ی این که چگونه در حضور این شخص عقاید خود را بیان کنید و با صدای بلند سخن بگویید. متن خود را با صدای بلند در خلوت بخوانید. افکار خود را با اعتقاد راسخ بیان کنید و نگران کلمات نباشید . این شخص را پیدا کنید و احساسات یا نظراتی را که در گذشته در حضور او بیان نمی کردید، بیان کنید. هرگز نظر خود را با تعصب و سلطه جویانه بیان نکنید، اما رسمی سخن بگویید .

8-اگر در نشست ها نظرات خود را بیان نمی کنید، باید این کار را شروع کنید. تصمیم بگیرید در هر جلسه ای که هستید، در کاری مشارکت کنید. این روش را امتحان کنید : برنامه ریزی فراتر از از زمان حال داشته باشید. موضوعی را که با آن علاقه دارید انتخاب کنید و از قبل برنامه ریزی کنید که در آن نشست می خواهید چه مطالبی را در مورد آن بیان کنید. اگر در مورد موضوع نشست اطلاعات خاصی ندارید، به عنوان یک تکلیف سعی کنید اطلاعات بیشتری در آن حوزه به دست بیاورید. درباره آن تحقیق کنید یا با همکارانتان صحبت کنید . آن چه را قرار است بگویید تمرین کنید. با خود تکرار کنید “ من می توانم این کار را انجام می دهم .من این کار را انجام خواهم داد “ زودتر از آنکه فرصت کنید تصمیم تان را تغییر دهید، شروع به صحبت کردن کنید .بیان نظرات و مشارکت در امور، موجب تقویت اعتماد به نفس و تقویت مهارت های رهبری می شود .

9-به دنبال فرصت هایی برای سخنرانی باشید. هر کاری را که در آن مهارت دارید یا موضوعی که بر آن مسلط هستید انتخاب و پیشنهاد کنید تا درباره ی آن در نشست ها یا جلسات گروهی کاری صحبت نمایید . اگر با مخاطبان کم تعداد شروع کنید، صحبت برای عده ی بیشتر و مخاطبان چالش برانگیز مانند اعضای هیئت مدیره برایتان آسان تر خواهد شد.

سخنرانی خود را قبل از موعد به دقت آماده کنید و روی آن چه می خواهید بگویید، تمرین کنید. قبل از شروع، لبخند بزنیدو نفس عمیقی بکشید، زیرا اغلب اوقات وقتی عصبی هستیم، نفس کم می آوریم.

10-مسئله ای نیست اگر برای رسیدن به اهداف مهم تر، بعضی رویه ها را زیر پا بگذارید، تصمیم درستی در مورد این که کدام عرف و رویه ها باید نادیده گرفته شوند، اتخاذ کنید و همیشه دلایل و مدارک مستدلی داشته باشید تا اگر کسی به خاطر تخطی از رویه های موجود بازخواستتان کرد، بتوانید پاسخگو باشید. بخش عظیم قدرت و اعتماد به نفس از تمرین تصمیم گیری مستقل به جای پیروی از رویه های اختیاری روی کاغذ ناشی می شود .

11-هر هدفی را به هدف های کوچکتر تقسیم کنید. تقویت اعتماد هدف بسیار بزرگی است و بیشتر به خیال می ماند. این تخیل را به قدم های کوچکتری تبدیل کند.مثلا امروز صبح  با فلانی تماس می گیرم. یا در نشست امروز بعدازظهر اظهار نظر خواهم کرد. یا برای پیدا کردن شغل به فلان جا خواهم رفت .

12- هر قدمی را که در راستای هدف یا تخیل بزرگتر خود برمی دارید ثبت کنید. کنار هر قدمی که ثبت می کنید، پاراگرافی در مورد نقش این کار در تقویت اعتماد به نفستان بنویسید سعی کنید هر اقدام را جداگانه با احساسی که در شما ایجاد کرده مرتبط کنید. هر چقدر بیشتر میان هر یک از تجربه ها و هدفتان ارتباط ایجاد کنید، بیشتر به هدفتان نزدیک خواهید شد .

13-به مشکلی که دارید فکر کنید، نظرتان چیست ؟چه احساسی دارید و در حال حاضر مشغول انجام چه کاری هستید ؟این ها را در چند جمله بنویسید. حال داستانی بنویسید درباره این که دوست داشتید الان مشغول چه کاری بودید، چه احساسی داشتید و به چه چیزی فکر می کردید، داستانتان را مانند فیلمی در ذهنتان تکرار کنید. بار دیگر که در شرایطی مشابه قرار گرفتید و حس کردید الگوهای رفتاری قدیمی تان دارند تکرار می شوند، می توانید رفتار تازه ای پیش بگیرید.

بیشتر بدانید:

ده راهکار افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس- ویدئو آموزشی

 

عزت نفس زیربنای اصلی اعتماد به نفس می باشد

اعتماد به نفس یک ویژگی شخصیتی بسیار مهم است ولی زیر بنای اصلی آن عزت نفس می باشد ، لذا تلاش کنید تا قصر آرزوهای خود را روی زمین حاصلخیز عزت نفس بنا نهید ، نکته های زیر را هر روز با خود مرور کنید:

  1. برچسب‌هایی مانند ترسو و خجالتی را به خود نزنید و اجازه این کار را به دیگران نیز ندهید.
  2. کمالگرایی را فراموش کرده و خود را با افراد درجه یک مقایسه نکنید.
  3. به جای تمرکز بر ویژگی‌های منفی خود، به ویژگی‌های مثبت دیگران توجه کنید.
  4. آنچه که هستید را بپذیرید و خودتان را دوست داشته باشید.
  5. لبخند زدن را فراموش نکنید
  6. ورزش کردن تاثیر زیادی روی روحیه، توانایی‌ها و از همه مهم‌تر اعتماد به نفستان خواهد داشت؛ پس تا می‌توانید ورزش کنید.
  7. به ظاهر و سبک لباس پوشیدن خود، توجه بیشتری داشته باشید.
  8. با خودتان مهربان باشید و هرگز خود را بی‌رحمانه قضاوت نکنید
  9. ایمان داشته باشید که هرکسی اشتباه می‌کند؛ پس از اشتباهات خود خجالت نکشید.
  10. بر روی چیزهایی تمرکز کنید که می‌توانید آن‌ها را تغییر دهید. (بر روی چیزهایی دقیق شوید که تحت کنترل شما هستند و می‌توانید آن‌ها را عوض کنید)
  11. کارهایی که شما را خوشحال می‌کنند، بیشتر انجام دهید.
  12. موفقیت‌های کوچک‌تان را جشن بگیرید و از این کار خجالت نکشید.
  13. همواره برای شکست و یا پاسخ‌های منفی احتمالی، آمادگی لازم را داشته باشید تا شوکه نشوید.
  14. در مورد عزت نفس بیشتر بدانید : لینک عزت نفس

 

 

 

 

عزت نفس چیست؟

عزت نفس (Self-Esteem) میزان ارزش و بهایی است که ما برای خودمان متصور هستیم. همانطور که می دانید انسان بصورت کلی از ارزش و منزلت بسیار بالایی برخوردار است و این قدرت را دارد که تا بالاترین سطوح مادی و معنوی رشد کند. واقف بودن به این موضوع می تواند موجب شود که انسان، قدر و منزلت خود را دانسته و با افکار و اقدامات نادرست به روح و روان خودش آسیب وارد نکند. نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که می بایست این تصور به حقیقت نزدیک باشد و جای خود را به غرور کاذب نداده باشد!

کمبود عزت نفس را می‌توان ریشهٔ بسیاری از مشکلات رفتاری و ذهنی  انسان‌ها دانست،به همین علت تلاش و تمرین برای افزایش عزت نفس را به افراد بسیاری توصیه می‌کنند.

نظام ارزشی 

ممکن است مردی تحت تأثیر این باور قرار بگیرد که ارزش شخصی را با میزان کسب درآمد ارزیابی کند. ممکن است زنی متأثر از این باور باشد که ارزش او بستگی به موقعیت مردی دارد که با او ازدواج می‌کند. ارزش‌هایی از این دست عزت نفس را خدشه‌دار می‌کنند و منجر به از خودبیگانگی می‌شوند تا شخص تصمیمات تأسف‌انگیزی علیه خود بگیرد. بنابراین زندگی آگاهانه مستلزم توجه داشتن به ارزش‌هایی است که اهداف و مقاصد ما را در زندگی شکل می‌دهد.

همه‌ی ما می‌توانیم در نگاهی به گذشته خود مواردی را پیدا کنیم که به اندازه کافی آگاهانه عمل نکرده‌ایم. با خود می‌گوییم:«اگر کمی بیشتر فکر کرده بودم.» «اگر تا این اندازه تحت تأثیر احساساتم قرار نگرفته بودم!» «اگر به واقعیت‌ها توجه بیشتری می‌کردم!» « اگر کمی بیشتر آینده‌نگری کرده بودم.»

اگر آگاهانه به این  ‘ اگرها ‘ و تفکرات منفی پشت آن توجه نکنیم ، قطعا اسیب های روانی زیادی به خودمان خواهیم زد.

 

من به موفقیت‌های شایان ذکری رسیده‌ام اما چرا مباهات نمی‌کنم؟

مدیر یک شرکت با حجم فعالیت متوسط می‌گفت: « با آن که به موفقیت شایان توجهی در کارش دست یافته، ناراحت و افسرده است.» دلیلش را هم نمی‌دانست. او همیشه می‌خواسته یک دانشمند پژوهشگر بشود اما به خاطر پدر و مادرش به کار تجارت روی آورده است. در این شرایط او نه تنها تحت تأثیر موفقیت‌های شغلی‌اش به مباهات نمی‌رسید، بلکه عزت نفسش جریحه‌دار می‌شد. پیداکردن علتش کار دشواری نبود. او در تمام زندگی برای اینکه محبوب واقع شود تسلیم خواسته‌های دیگران شده بود. اینگونه هرگز به رضایت خاطر و احساس مباهات نمی‌رسید. تا زمانی که در این رفتارش تجدیدنظر نمی‌کرد هیچ راه حلی برای او متصور نبود.

این نکته مهمی است که باید به آن توجه داشته باشیم. زیرا بارها از کسانی می‌شنویم که می‌گویند: «من به موفقیت‌های شایان ذکری رسیده‌ام اما چرا مباهات نمی‌کنم؟» با آن که دلایل مختلفی وجود دارد برای اینکه از موفقیت‌هایشان لذت نبرند، طرح سؤالی بسیار مفید است و آن این که «چه کسی هدف‌های تو را انتخاب کرد؟ خود تو اینکار را کردی یا یکی از اشخاص مهم موجود در زندگیت این کار را کرد؟» 

 

دانلود پادکست من ارزشمند از آپارات 

معمولاً افراد چنان به این افکار منفی ذهن خود عادت کرده‌اند که وجود آن را در ذهن خود تشخیص نمی‌دهند و تنها متوجه اثرات و نشانه‌های آن می‌شوند، اثرات و نشانه‌هایی که در ادامه توضیح داده شده است.

با تغییر صدای منفی ذهن می‌توان عزت نفس را بهبود بخشید و به افزایش آن کمک نمود.

ویژگی های افراد دارای کمبود عزت نفس:

 

1-برای عقاید و باورهای خود ارزش اندکی قائل است و به‌راحتی تحت تأثیر جو و فضایی که در آن قرار دارد، نظراتش تغییر می‌کند و یا بالعکس، از آنجایی که به باورها و عقاید خود ناخودآگاه شک دارد، برای جبران آن چنان متعصبانه به باورهای خود می‌چسبد و از آنها دفاع می‌کند که او را تبدیل به انسانی غیرمنعطف و خشک می‌کند؛ چنانچه یونگ می‌گوید: تعصب به یک باور، نشانه شک داشتن به آن باور در ناخودآگاه است.

 

2-بر روی خطاها و شکست‌های خود تمرکز می‌کند و مهارت‌ها و موفقیت‌های خود را نادیده و کم اهمیت می‌انگارد.

 

3-خود را به‌کرات و در هر زمینه‌ای با دیگران مقایسه می‌کند و معمولاً به این نتیجه می‌رسد که دیگران بهتر و موفق‌تر از او هستند.

 

4-بازخورد منفی دیگران را می‌پذیرد و بازخورد مثبت آنها را تعارف و یا اغراق می‌داند.

5-ازخطر کردن و ریسک کردن گریزانند، زیرا نگران شکست و عدم موفقیت هستند. تا جای ممکن کمتر حرف می‌زنند تا اشتباهی چیزی نگویند و با دیگران معاشرت کمتری دارند تا خطاهای تصوریشان کمتر دیده شود.

 

6-بسیار حساس و نازک نارنجی هستند. آنها از کوچکترین حرف و رفتاری احساس رنجش می‌کنند.

 

7-نگران آینده هستند، زیرا خود را برای مقابله با وقایع توانا نمی‌بینند.

 

8-احساس نیاز شدیدی به تایید دیگران و دوست داشته شدن از طرف آنها دارند. تمام تلاش آنها جهت جلب رضایت دیگران است تا شاید به این ترتیب اندکی احساس بی‌ارزشی و دوست نداشتنی بودن خود را تسکین بخشند. به همین دلیل، آنها بیش از اندازه درباره آنچه دیگران درباره آنها فکر می‌کنند و نظر آنها راجع به خود نگرانند. از خود مدام می‌پرسند که نکند با دیگری رفتار خوشایندی نداشته است و یا حرف نامعقولی زده است که کسی را رنجانده است.

 

9-مهارت‌های اجتماعی آنها پایین است و از ترس آنکه اگر دیگران حقیقتاً آنها را بشناسند، از آنها فاصله خواهند گرفت؛ نمی‌توانند با دیگران روابط صمیمانه برقرار کنند.

 

10-توجهی به مراقبت کردن از خود نشان نمی‌دهند. در هنگام بیماری استراحت نمی‌کنند، با وجود آگاهی بر مضرات سیگار، الکل و یا مواردی دیگر همچنان به استفاده از آن ادامه می‌دهند و بیشتر خود را در معرض سوءاستفاده روانی، روحی و جسمی قرار می‌دهند، زیرا ناخودآگاه خود را شایسته و ارزشمند نمی‌دانند.

 

11-افکار منفی بسیاری در ذهن آنها جریان دارد که  به‌صورت انتقاد از خود و خودسرزنش‌گری نشان می‌دهد و به همین دلیل احساس گناه و شرم در آنها زیاد است.

 

بیشتر بدانید:

ده راهکار افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس- ویدئو آموزشی

خبر خوب در مورد افزایش عزت نفس

گر چه عزت نفس در کودکی و به واسطه پیام‌هایی مبنی بر دوست‌داشتنی بودن یا نبودن، توانایی یا ناتوانی و ارزشمند بودن یا نبودن خود که از دیگران و بالاخص مراقبین اصلی خود دریافت کرده‌ایم، در ما شکل می‌گیرد؛ اما این به معنای آن نیست که عزت نفس پس از شکل‌گیری، ثابت است و افزایش عزت نفس امکان‌پذیر نیست. افرادی که دچار کمبود عزت نفس هستند پیام‌های بی‌ارزشی، دوست داشتنی نبودن و ناتوانی را در کودکی به کرات از اطرافیان خود و بالاخص مراقبین اصلی خود شنیده‌اند و آن را مدام در ذهن خود تکرار می‌کنند، ولی این پیام ها به آسانی قابل جایگزینی هستند.

نیاز ما به عزت نفس، مشابه نیاز ما به ویتامین هاست. اگر ویتامین به بدن ما نرسد نمی میریم ، اما بعضی از توانایی ها و قابلیت ها را از دست می دهیم.
از فقدان عزت نفس نمی میریم اما این کمبود قطعا موجب نقص عملکرد ما می شود 

 

مقاله  7 مرحله از فرایند خوددوستی را بخوانید:

7مرحله رسیدن به خوددوستی

 

نشانه‌های افراد با عزت‌ نفس

 

افرادی که دارای عزت نفس  هستند و یا به عبارتی دیگر، عزت نفس آنها بالا است، دارای ویژگی‌های زیر هستند:

 

1-از خطا و اشتباه نمی‌ترسند و ریسک‌پذیر هستند.

 

2-باور دارند که همه‌ی انسان‌ها فارغ از رنگ، نژاد، مذهب، جنسیت و ملیت با هم برابر هستند و دارای حقوق یکسانی هستند. فردی که از لحاظ جنسیتی زنان را نمی‌پذیرد و از زن‌ها هراس دارد، به توانمندی خود ایمان ندارد و به واسطه تحقیر زنان سعی در جبران احساس حقارت خویش دارد.

 

3-آنها باور دارند که انسان‌ها دارای هوش، استعداد و مهارت‌های متفاوتی هستند و هیچ دو نفری را نمی‌توان و نباید با هم مقایسه کرد.

 

4-آنها باور دارند از آنجایی که میزان استعداد افراد برای ما ناشناخته است، پس هیچ کس را نمی‌توان و نباید مورد قضاوت قرار دارد.

 

5-با توجه به اصل برابری و تفاوت، فردی که دارای عزت نفس  است باور دارد که من از شما نه بهترم و نه بدتر. من با شما متفاوت هستم. همانگونه که نمی‌توان چشم و گوش را با یکدیگر مقایسه کرد و بهتری و بدتری میان آنها را مشخص کرد، میان انسان‌ها نیز نمی‌توان مقایسه به‌عمل آورد.

 

6-انسان دارای عزت نفس باور دارد که من و شما به ‌عنوان انسان، ارزشمند هستیم؛ زیرا دارای اندیشه هستیم و می‌توانیم با استفاده از آن و فراگیری دانش و مهارت به اهداف خود برسیم.

 

7-فرد دارای عزت نفس با احتمال بیشتری در برابر مشکلات می‌ایستد، چراکه به توانایی خود باور دارد.

 

8-با دیگران با احترام بیشتری برخورد می‌کند، زیرا خود را با دیگران مقایسه نمی‌کند و بنابراین آنها را تهدیدی علیه خود نمی‌داند. حقیر دانستن دیگران نشانه کمبود عزت نفس است.

 

فردی با عزت نفس سالم می‌گوید:

او بسکتبالش خوب است و من پیانو خوب می‌نوازم.

 

9-رفتار خوب و گرمی با دیگران دارد، زیرا از آنجایی که خود را دوست داشتنی می‌داند، دائم نگران نظر و تایید دیگران نمی‌باشد.

 

10- به‌راحتی نظر و عقیده خود را به دیگران ابراز می‌کند و از بیان آن احساس شرم و خجالت نمی‌کند. فرد دارای عزت نفس سالم بر اساس قدرت اختیار و انتخاب خود کار مناسب و درست را انجام می‌دهد و نگران نظر و تایید دیگران نمی‌باشد.

 

11-به نقاط ضعف و قدرت خود شناخت و اشراف دارد. ضعف‌های خود را بدون احساس شرم و گناه می‌پذیرد، زیرا باور دارد انسان در ابتدای جاده کمال است و هیچکسی کامل نمی‌باشد. بنابراین در مواردی که می‌تواند برای کمبودها و نقص‌های خود کاری انجام دهد، با شادی و نشاط در جهت آن اقدام می‌کند و برای خود حق اشتباه کردن قائل است.

مقاله زیر نیز به شما کمک می کند تا با مفهوم عزت نفس در محیط کار بیشتر آشنا شوید:

 

 لینک اهمیت عزت نفس برای یک مدیر

 

 

بیشتر بدانید : 

داستانی واقعی و تاثیرگذار از اعتماد به نفس

10 تمرین بسیار مهم خویشتن دوستی و افزایش عزت نفس

۱۳ رفتاری که هرگز در افراد با اعتماد به نفس و عزت نفس نمی‌بینید